تریلری مسحورکننده با تنشی غیرقابل تحمل که شما را وادار میکند با یک چشم باز بخوابید. الکتریسیته و اتمسفر این رمان، جواهری است که باعث میشود نتوانیم آن را کنار بگذاریم.
در طول روز هر زمان وقت خالی داشتم سریع به طبقهی سوم میرفتم تا با جینی وقت بگذرانم. هر چه زمان بیشتری با او سپری میکردم، کمتر برایش تأسف میخوردم و از ظرفیت روح انسان برای غلبه بر ترسهای غیرقابل تصور شگفتزدهتر میشدم. این بخش از او بود که با وجود آنچه از سر گذرانده بود هنوز پاک و دستنخورده باقی مانده بود. هر وقت به من نگاه میکرد آن را در چشمهایش میدیدم.