«خواستگاری»، «مهمان»، «توکا»، «کاروان سرا»، «زیرزمین»، «کافه» و «یک جای امن» عنوان داستان های کتاب است. در توضیحات پشت جلد کتاب آمده است: «از آن جایی که ایستاده بودم، چون نزدیک به پانصد تا کله تراشیده و نتراشیده دیدم که داشتند سرک می کشیدند. فوری خودم را پس کشیدم. کافی بود یکشان ما را ببیند و قیامتی بشود. آن وقت بود که دیگر هیچ کس حریفشان نبود. باورم نمی شد. این بچه ها از صبح پشت در بسته ایستاده بودند، حالا که این تو بودم، انگار با آن ها فرق داشتم، انگار مال یک جای دیگر بودم جایی که هیچ دخلی به خاتون آباد نداشت. ما سه نفر بودیم این طرف در برابر هزاران نفر آن طرف. خلاصه حال خوبی بود. آن قدر خوب که نفهمیدم آن ساعت ها چه طور گذشتند. آن قدر ایستادیم و نگاه کردیم تا آفتاب رفت. این را از حرفهایشان فهمیدم و گرنه من حتی نفهمیدم آفتاب رفت.» جعفر توزنده جانی نویسنده و منتقد ادبی درباره این کتاب آورده است: «روح و فضای خاص داستان ها ساختگی نیست و ماجراها به قدری روان و خودمانی روایت می شوند که لاجرم بر دل می نشینند و احساس رضایت و لذت برمی انگیزند. این مجموعه که دومین اثر این نویسنده جوان است همانند کتاب قبلی او داستان دلدادگی ها و دلباختگی ها است؛ آدم های حساس و پراحساسی که درگیر احساسی ناخواسته می شوند؛ احساسی که به علاقه تبدیل می شود و در پایان ناتمام و ناکام می ماند.»
کتاب یک جای امن