داستان تکان دهنده ی گاوالدا.
رمانی خوش ساخت برای مخاطبین در همه ی سنین.
داستانی پراحساس، پرظرافت، بامزه و فوق العاده خواندنی.
آن ها مثل سگ می دویدند؛ به یکدیگر غذا می دادند؛ با هم مست می شدند، باهم هشیار می شدند، باهم دعوا می کردند، یکدیگر را تنها می گذاشتند، از همدیگر خسته می شدند، یکدیگر را لوس می کردند، خودشان را برای هم لوس می کردند، از هم متنفر می شدند، از هم فاصله می گرفتند، از نو شروع می کردند، یکدیگر را ناامید می کردند، تحسین می کردند، هم را از نو می شناختند، تمام راه به هم کمک می کردند و به ویژه یاد گرفتند که در همه حال سرشان را بالا نگه دارند. آن ها زندگی می کردند.
ما همیشه با عشق فریب می خوریم، زخمی می شویم و گاهی غم بر وجودمان چیره می شود، اما باز هم عشق می ورزیم؛ و زمانی که با مرگ دست و پنجه نرم می کنیم، به گذشته نگاه می کنیم و به خودمان می گوییم: من بارها زجر کشیدم؛ گاهی اشتباه کردم، اما همیشه عشق ورزیدم.
با کینه به هم نگاه می کردیم. او ، حتما به خاطر این که همه چیز تقصیر من بود و من، به خاطر این که هیچ دلیلی نمی دیدم که این طور نگاهم می کند.
ترجمهی کتاب ضعیف بود.کتب هم به نظر من کتاب ضعیفی بود.یه داستان روان و سرراست که ذهن رو به چالش و تخیل نمیکشید.از اون کتابایی بود که بعد از خوندنش برام تموم میشن و همون لحظه که کتابو میبندم از فکر کردن بهش دست میکشم
کدوم ترجمه بهتره؟