کتاب ماشنکا

Mashenʹka
کد کتاب : 136722
مترجم :
شابک : 978-6222674717
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 198
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 1979
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 21 شهریور

معرفی کتاب ماشنکا اثر ولادیمیر ناباکوف

«ماشنکا» رمانی نوشته ولادیمیر ناباکوف نویسنده روسی/ آمریکایی است. این رمان بن مایه‌ای عاشقانه دارد و به داستان گانین، مهاجر روسی و افسر سابق گارد سفید می‌پردازد که انقلاب روسیه او را آواره کرده و مجبور به مهاجرت به کشور آلمان شده است.
ولادیمیر ناباکوف این رمان را با نگاهی به انقلاب روسیه که به انقلاب سوسیالیستی اکتبر معروف است، نوشته و رد پای زندگی نویسنده را می‌توان در آن دید. ناباکوف با شکل‌گیری انقلاب اکتبر، به رغم علاقه فراوان به دختری جوان، روسیه را ترک می‌کند و عشق خود را از دست می‌دهد. این ماجرا ایده اصلی داستان «ماشنکا» را شکل می‌دهد.
داستان «ماشنکا» درباره افسری روسی است که بین فراموشی گذشته و گام برداشتن به سوی آینده گیر کرده است. افسر جوان که گانین نام دارد پیش از انقلاب اکتبر به دختری به نام ماشنکا علاقه‌مند بوده و پس از انقلاب مجبور می‌شود روسیه را ترک کند و به پانسیونی در برلین آلمان پناه ببرد. گانین در زمان حضور در برلین تصمیم می‌گیرد تا عشق خود به ماشنکا را با ایجاد رابطه‌ای تازه از یاد ببرد. اما او به طور اتفاقی متوجه می شود، مردی که در پانسیون و اتاق کناریش زندگی می‌کند با ماشنکا ازدواج کرده است. دیدن عکسی از ماشنکا در کنار مرد پناهنده روس، خاطرات گانین با دختر جوان را دوباره زنده می‌کند؛ خاطراتی که مملو از طراوت و جوانی روسیه قبل از انقلاب است. انقلاب سوسیالیستی، ماشنکا و همسرش را به طور موقت از هم جدا کرده و مرد قرار است به زودی ماشنکا را در برلین ملاقات کند. گانین به رابطه خود با دختری آلمانی که تازه با او آشنا شده پایان می‌دهد و غرق در خاطرات خود با ماشنکا می‌شود. روزی که قرار است ماشنکا با قطار خود را به برلین و همسرش برساند، گانین نقشه‌ای می کشد تا همسر ماشنکا نتواند به ایستگاه قطار برود. او تصمیم گرفته تا به جای مرد روس به ایستگاه قطار برود و ماشنکا را ملاقات کند اما در ایستگاه قطار گذشته برای گانین رنگ می‌بازد و تصمیم دیگری می‌گیرد.

کتاب ماشنکا

ولادیمیر ناباکوف
ولادیمیر ولادیمیروویچ ناباکوف، زاده ی 22 آپریل 1899 و درگذشته ی 2 جولای 1977، نویسنده ی رمان، داستان کوتاه، مترجم و منتقد چندزبانه ی روسی/آمریکایی بود.ناباکوف در خانواده ای ثروتمند و برجسته در شهر سن پترزبورگ به دنیا آمد و دوران کودکی و جوانی خود را در همین شهر گذراند. او در دوران نوجوانی، اولین تلاش های ادبی جدی خود را به ثمر رساند و در سال 1916، اولین مجموعه ی شعر خود را منتشر کرد.ناباکوف پس از نقل مکان به انگلستان، به کالج ترینیتی کمبریج راه یافت و ابتدا به مطالعه ی جانورشناسی و سپس به تحص...
قسمت هایی از کتاب ماشنکا (لذت متن)
گانین، در حالی‌که دنبال دستی می‌گشت که داشت به آستین او سیخونک می‌زد، گفت: « در چه حالی؟ فکر می‌کنی تا کی اینجا حبس خواهیم بود. حالا دیگر باید یک نفر یک کاری بکند. مثلا!» باز آن صدای نکره در بیخ گوشش طنین‌انداز شد: «بیا همین‌طور بنشینیم و منتظر شویم. دیروز من وقتی به خانه رسیدم در راهرو به هم برخوردیم. آن وقت شب شد و از این طرف دیوار شنیدم گلویت را صاف می‌کنی، و فورا از صدای سرفه‌ات فهمیدم هموطنم هستی. بگو ببینم، خیلی وقت است اینجا پانسیون شدی؟» «یک قرنی می‌شود. کبریت داری؟» «نه، من سیگار نمی‌کشم. این پانسیون با این‌که روسی است بسیار کثیف است. می‌دانی، من مرد خوشبختی هستم _ همسرم دارد از روسیه می‌آید. چهار سال شوخی نیست. بله، آقا. حالا دیگر چیزی به آمدنش نمانده. امروز یکشنبه است.» گانین زیر لب گفت: « تف به این تاریکی.» و بند انگشت‌هایش را در کرد. «نفهمیدیم ساعت چند است.» آلفی‌یوروف آه پرسروصدایی کشید و بوی گرم و ترشیده‌ی مرد مسنی را با نفسش بیرون داد که سلامتی‌اش تعریفی ندارد. این بو حالت غم‌انگیزی دارد. «شش روز دیگر مانده. فکر می‌کنم شنبه بیاید. دیروز نامه‌اش آمد. آدرس را یک‌جور بامزه‌ای نوشته بود. حیف که خیلی تاریک است وگرنه نشانت می‌دادم. دنبال چه می‌گردی دوست عزیز من؟ هواکش‌ها باز نمی‌شود.» گانین گفت: «شیطان می‌گوید بزن خردشان کن.» «نه، نه، لو گله‌بوویچ. بهتر است خودمان را با یک بازی سرگرم کنیم؟ من چند تا بازی خیلی خوب بلدم. این بازی‌ها را خودم اختراع می‌کنم. مثلا یک عدد دو رقمی انتخاب کن. حاضری؟» گانین گفت: «دور من خط بکش.»، و با مشتش دو بار بر دیوار کوبید. آلفی‌یوروف گفت: «دربان الآن خواب هفت پادشاه را دیده. کوبیدن به دیوار فایده ندارد.» «اما حتما قبول داری که نمی‌توانیم تمام شب را این‌جا در هوا آویزان بمانیم؟»