دیما این روزها خودش را بیش از هر زمان دیگری در گرداب حوادث و افکار گوناگون در حال دست و پا زدن می.بیند امید قرار بود بیاید تا بار دیما ر ا سبک کند، اما انگار حضورش باری شده است روی دوش او. او قرار بود امید باشد برای روزهای بدون عابس، اما دیما هر چه تقلا میکند گامهایش کنار گامهای محکم و بلند امید قرار نمیگیرد و روزگار مدام سنگی مقابل راه شان میاندازد. او حس میکند این بار هم برای بلند شدن و قدم برداشتن نیاز به نگاه و دستهای عابس دارد، اما آیا عابس… هنوز هم میبیند او را؟
کتاب هنوز می بینی مرا؟