“…از شما یکی زن است با شوی خیانت کرده … یک تن از شما مال بیوگان ویتیمان برده است … از شما یکی لاف پهلوانی می زند در حالیکه ترسان تر مردی است جمله را …”مردم انجا می بینند همه این ها درست است و فکرمیکنند او فردی است که همه را می شناسد با این وضع مردم دیگر نمی توانند در آن ده زندگی کنند در حالیکه او تنها جامعه را می شناخت. مردم انجا برای آنکه نظم (برپا شده بر دروغ ) جامعه برهم نخورد او را می کشند ودرون چاهی می اندازند ناگاه می بینند که شرزین در میدان ده نشسته وتنها می گوید : ” دانایی را نمی توان کشت ”
“شرزین : … رعیت صفر است . سلطان و سالاران برترین شماره اند سلطان نه است و وزیران و چاکران و سالاران و دیوانیان هشت و هفت و شش و پنج و چهار و سه و دو و یک و رعیت صفر است . با این همه بهایی هر سلطان به رعیت است و هیچ عدد بی صفر بزرگ نشود چنان که هزار بی صفر هاش بیش از یک نیست بدان که رعیت هیچ می نماید و بیش از همه است… ”
شرزین :” آری این ها همه از تمرین است. جلاد تمرین سر بریدن می کند و تیرانداز تمرین تیراندازی. اگر دستی را ببندی بی هنر می ماند و این گناه آن دست نیست , گناه آن است که تمرین بستن کرده و شما بسیار تمرین می کنید تا کسی را اندیشه بر زبان نرسد،شما که اینک بر خون من دلیرید ، و بسیاری تمرین نیزه می کنند تا شما راکه تمرین فریاد می کنید بر من چیرگی دهند و من، تمرین مرگ می کنم”..
در اوایل قرن بیستم و در اغلب کشورهای اروپایی، تمایزی میان نمایش های ساده و خیابانی با آثار جدی تر به وجود آمد.
عالی بود. موقع خوندن کتاب اشکم دراومد
"رعیت" صِفر است _ تا بدانی _ رعیت را در شمار صِفر آور، و بزرگان همه عددند، و سلطان و سالاران برتر شمارهاند. سلطان نُه است و وزیران و چاکران و سالاران و دیوانیان، هشت و هفت و شش و پنج و چهار و سه و دو و یکاند و رعیت صفر است. با این همه بهای هر سلطان به رعیت است، و هیچ عدد بی صِفر بزرگ نشود، چنان که هزار بی صفرهاش بیش از یک نیست. بدان که رعیت "هیچ" مینماید و بیش از "همه" است. طومار شیخ شرزین_استاد بهرام بیضایی
شرزین: چه بنایی میخواستم برآورم در این ویرانه، و چنان کردید که بر پای خویش ایستادن نمیتوانم، و هردم در ظلمات خندقی یا چاهی فرو میافتم، و از درد، اندیشه فراموش کرده ام.
عالی بود کتابش خیلی لذت بردم