کتاب اتفاق خودش نمی افتد!

It doesn't happen by itself!
کد کتاب : 13887
شابک : 978-9648564129
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 112
سال انتشار شمسی : 1401
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 8
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب اتفاق خودش نمی افتد! اثر بهرام بیضایی

بهرام بیضائی استاد طرح مسائل اجتماعی و انسانی در قالب فیلمنامه‌ها و نمایشنامه‌هایی با ساختار و طرح‌وتوطئه جذاب و پرکشش است. او مولفه‌های داستانهای حادثه‌ای و معمایی را با مهارت در آثارش به کار می‌برد و به همین دلیل آثار او ضمن ایجاد حس تعلیق در مخاطب و انتظار این که بداند پیش‌تر چه شده و بعد چه خواهد شد، او را درگیر تصویری می‌کند که بیضائی در قالب طرح این داستانهای حادثه‌ای و معمایی از جامعه‌ و مسائل آن به دست می‌دهد. بیضائی در عین اینکه در آثارش همواره رویکردی انتقادی به جامعه دارد و تلخی‌ها را می‌بیند و به صراحت بیان می‌کند، جذابیت قصه‌گویی را فدای طرح مسائل اجتماعی نمی‌کند، بلکه نگاه نقادانه به جامعه را با هنر قصه‌گویی می‌آمیزد. فیلمنامه «اتفاق خودش نمی‌افتد» نیز از این قاعده مستثنا نیست. در این فیلمنامه با معمایی مواجهیم که به تدریج گره از آن گشوده می‌شود و در مراحل گشوده‌شدن این گره تصویری تلخ از جامعه‌ای ارائه می‌شود که غرق در خشونت و جنگ قدرت و منفعت‌طلبی و زد و بندهای مرموز است. وقایع این فیلمنامه در فاصله دهه 50 تا اوایل دهه 70 خورشیدی اتفاق می‌افتد و مثل بسیاری از دیگر آثار بیضائی در این فیلمنامه هم یک زن حضور پررنگ دارد؛ زنی به نام شیوا که جنگ قدرت و مناسبات جهان مردانه بر زندگی‌اش اثر می‌گذارد.

کتاب اتفاق خودش نمی افتد!

بهرام بیضایی
بهرام بیضایی (زاده ۵ دی‌ماه ۱۳۱۷ در تهران) کارگردان سینما و تئاتر و نمایش‌نامه نویس و فیلمنامه نویس و پژوهشگر ایرانی است.‏‏بیضایی علاوه بر کارگردانی و نمایش‌نامه نویسی، در سینما عرصه‌های دیگری چون تدوین، ساخت عنوان بندی و تهیه کنندگی را هم تجربه کرده‌است.‏وی کارگردان برخی از بهترین و ماندگارترین آثار سینمای تاریخ ایران است.چریکه تارا، مرگ یزدگرد، باشو غریبه کوچک، شاید وقتی دیگر، مسافران و سگ کشی از مهم‌ترین آثار وی هستند.‏خانواده‌اش اهل کاشان...
دسته بندی های کتاب اتفاق خودش نمی افتد!
قسمت هایی از کتاب اتفاق خودش نمی افتد! (لذت متن)
بیرونش شهر، عصر خاکستری، بیرون جا صدای کر کننده ی آهنگی پر هیاهو از پخش صوت سواری ایستاده؛ بر زمینه ی تهران دودآلود با برج هایش از قاب شیشه ای جلوی سواری دیده می شود.

یک صدای کرکننده ی آهنگی پرهیاهو از پخش کردن صوت سواری ایستاده ؛ بر زمینه ی تهران دودالود با برجهایش . از قاب شیشه ای جلوی سواری دیده می شود یکی گونی به سرکشیده را به جلوی دیوار سیمانی خاکستری رنگی ، که بر آن شعار نوشته های سیاه رنگ رفته و ناخوانایی از سالها پیش جامانده ، هل می دهند . قربانی ترسیده ، غران با دهن بسته ، با عذاب تنگ نفسی نتیجه ی سرپوش ، وهراسان از صداها و فضای ناشناس ، با دستهای دراز شده برای جهت یابی و دفاع ، می کوشد به هرگونه خود را از سرپوش کیسه ای خلاص کند .