بیرونش شهر، عصر خاکستری، بیرون جا صدای کر کننده ی آهنگی پر هیاهو از پخش صوت سواری ایستاده؛ بر زمینه ی تهران دودآلود با برج هایش از قاب شیشه ای جلوی سواری دیده می شود.
یک صدای کرکننده ی آهنگی پرهیاهو از پخش کردن صوت سواری ایستاده ؛ بر زمینه ی تهران دودالود با برجهایش . از قاب شیشه ای جلوی سواری دیده می شود یکی گونی به سرکشیده را به جلوی دیوار سیمانی خاکستری رنگی ، که بر آن شعار نوشته های سیاه رنگ رفته و ناخوانایی از سالها پیش جامانده ، هل می دهند . قربانی ترسیده ، غران با دهن بسته ، با عذاب تنگ نفسی نتیجه ی سرپوش ، وهراسان از صداها و فضای ناشناس ، با دستهای دراز شده برای جهت یابی و دفاع ، می کوشد به هرگونه خود را از سرپوش کیسه ای خلاص کند .