کتاب قلم رنجه

Ghala, Ranje
پنجاه مقاله اجتماعی،فرهنگی،ادبی و طنزآمیز
کد کتاب : 139107
شابک : 978-6229325735
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 638
سال انتشار شمسی : 1403
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 1 آبان

معرفی کتاب قلم رنجه اثر بهاءالدین خرمشاهی

بهاءالدین خرمشاهی در پیشگفتار کتاب قلم رنجه بیان کرده است که به‌احتمال زیاد خوانندگان کتاب به این فکر افتاده‌اند که کلمهٔ «قلم‌رنجه» که عنوان همهٔ ۵۰ مقالهٔ این اثر است، از روی کلمهٔ «قدم‌رنجه» ساخته شده است. او شرح چرایی انتخاب این عنوان را در اولین مقالهٔ این کتاب به‌تفصیل توضیح داده است. بهاءالدین خرمشاهی نگاشتن مقاله‌‌های کتاب حاضر را به پیشنهاد «علی دهباشی» در سال ۱۳۸۸ آغاز کرد. این روند تا سال ۱۳۹۸ ادامه پیدا کرد. تمامی مقاله‌ها با همان ترتیب و توالی زمان نگارش در این اثر آورده شده‌اند. اغلب مقاله‌های این مجموعه با بیان طنزآمیز نگاشته شده‌اند. عنوان برخی از این قلم‌رنجه‌ها عبارت است از «خوش‌رفتاری با همسر و با دوستان»، «کوشاترین ایران‌شناس؛ و پربارترین»، «واژه‌های نوساخته»، «بی‌اخلاقی‌های پیدا و پنهان»، «خانلری و حافظ‌پژوهی»، «شرح یک غزل حافظ و چند نکته دربارهٔ احمد شاملو، سعید حمیدیان و...»، ««خدا را کی آفریده است؟» [العیاذ بالله]»، «دربارهٔ شعر بی‌معنی»، «کیارستمی از خودش ۳۰ سال جوان‌تر بود»، «زبان فارسی و نقش و نفوذ جهانی آن»، «آب را دریابیم»، «خداشناسی تهرانیان در دو قرن اخیر»، «برای استاد محمّد احصایی»، «رباعیات اخْوانی»، «چند حکایت فراروان‌شناسی»، «مناسب‌خوانی‌های شعر حافظ»،«رفاه و رستگاری» و «ساده‌نگاری، ولی نه ساده‌انگاری».

کتاب قلم رنجه

بهاءالدین خرمشاهی
بهاءالدین خرمشاهی (زاده ۱۳۲۴ در قزوین) نویسنده، مترجم، روزنامه نگار، طنزپرداز، فرهنگ نویس، شاعر و استاد دانشگاه ایرانی است. وی تألیفاتی در حافظ شناسی و تفسیر اشعار او دارد.تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در قزوین گذراند. سپس در رشتهٔ پزشکی پذیرفته شد اما تحصیل در این رشته را در سال سوم نیمه کاره رها کرد (۱۳۴۳) و به همراه کامران فانی به تحصیل در رشتهٔ ادبیات فارسی پرداخت. سپس از دانشگاه تهران فوق لیسانس کتابداری گرفت (۱۳۵۰ تا ۱۳۵۲) و در مرکز خدمات کتابداری مشغول به کار شد. از استادان وی در رشتهٔ ا...
قسمت هایی از کتاب قلم رنجه (لذت متن)
«یکی از صاحب‌نظران در فلسفه و کلام می‌گفت: همه‌چیز طبیعی است. بلافاصله گفتم: غیر از خود طبیعت و هر دو به‌جای ادامهٔ بحث جا خوردیم و نزدیک به یک دقیقه دچار سکوتی سنگین شدیم. زیرا اگر بگوییم طبیعت هم طبیعی است، غیر از آنکه همان‌گویانه یا تحصیل حاصل است، مشکلات عدیدهٔ منطقی و فکری/فلسفی دارد. ازجمله طبق این گزارهٔ متناقض (نما) طبیعت باید خودآفرین باشد. و این محال است. زیرا هیچ موجودی نمی‌تواند خودآفرین باشد، حتی خداوند. زیرا چیزی برای‌آنکه خودش را بیافریند، قبل از این آفریدن و پدید آمدن، باید وجود داشته باشد و این خلف (خلاف منطقی/فکری) است. حکمای ما هم در این مسئله اندیشیده‌اید و معتقدند «تقدم شیء بر نفس محال است.» این مسئله بدیهی یا به قول استاد ادیب سلطانی: خودآشکار است. پس بلافاصله این سوال یا مسئله پیش می‌آید که طبیعت از کجا آمده یا چگونه طبیعت شده است. این سوال دو پاسخ بیشتر ندارد: ۱) آفریدهٔ خداوند است. ۲) قدیم و بلاخلق است. پاسخ اوّل چه کلامی باشد چه فلسفی، ازآنجاکه خداوند طبق تعریفْ خلّاق و بر هر امر غیرمحالی توانا و داناست، معقول است؛ اگرچه عدّه‌ای از فلاسفه و غیرفلاسفه منکر وجود خداوندند که ناگزیر باید پاسخ عقل‌وعلم‌پسند بدهند که طبیعت چگونه پدیدار/موجود شده است. لاجرم پاسخ دوم را می‌دهند (و پاسخ سوم به نحوی که معقول یعنی عقل‌وعاقل‌پسند یا علم‌وعالم‌پسند باشد وجود ندارد). اینکه بگویند مهبانگ (Big Bang) طبیعت را پدید آورده حرف معقولی است، اما این پاسخ فرار از باران به زیر ناودان یا جارو کردن اشیای خرد و ریز به زیر فرش است، زیرا این پاسخْ این پرسش را پدید می‌آورد که بیگ‌بنگ چگونه پدید آمده. علم، به‌ویژه کیهان‌شناسی، می‌تواند به تقریب قابل‌قبولی داستان رخداد عظیم بیگ‌بنگ را شرح دهد؛ اما ما به دنبال علت بیگ‌بنگ که خود علت پیدایش طبیعت می‌شود هستیم. اگر بگوییم بیگ‌بنگ بی‌علت بوده است، نه عقل فرد و فنّی آن را می‌پذیرد و نه علم، زیرا بنیاد علم بر رابطهٔ علّی (علت و معلولی) استوار است که استثناناپذیر است مگر یک استثنا و آن وجود خداوند است که نه علت خود است و نه معلول خود، زیرا مقولهٔ وجود واجب خداوند مانند مقولهٔ وجود ممکنات (سراسر کیهان) نیست و ما دو دلیل/برهان بر اینکه طبیعت [= جهان/کیهان] نمی‌تواند قدیم (بلاعلت و ازلی یا بلازمان) باشد داریم. یکی قول حکمای اسلامی است که می‌گویند: طبیعت متغیّر است و هر متغیّری حادث (پدیدآمده) است. اگر بپرسند چرا هر متغیّری حادث است؟ پاسخش این است که موجود/رخداد متغیّر لاجرم از یک گرفته تا صدها میلیارد تغییر به خود دیده و در نفس‌الامر [به معنای کانتی آن] تعداد تغییرات موجود «میم» (یا با هر اسم دیگر) شمارش‌پذیر است و می‌توان با تفکر و حتی تخیّل قهقرایی چندان به عقب رفت که به اوّلین تغییر یا رخداد/حادثهٔ آن رسید و پیش از اوّل هم که صفر است و صفر برابر با عدم است و این بدیهی است که عدم نمی‌تواند علت وجود باشد. به‌قول‌معروف «ذات نایافته از هستی‌بخش/نتواند که شود هستی‌بخش». یک پاسخ دیگر را که حتی مادی‌اندیشان و طبیعت‌گرایان، و به‌ویژه آن‌ها، انکار نمی‌توانند کرد قول علم و حکم علمی و اجماع کیهان‌شناسان است که برای طبیعت [برابر با جهان/کیهان] عمر یا سن قائل‌اند: آن را حدود ۱۲ تا ۱۵ میلیارد سال می‌دانند. در معترضه بگویم که قطر کیهان را هم به حدود ۱۵ میلیارد سال نوری می‌انگارند. اگر بگویند امکانات علمی (در اینجا کیهان‌شناسی) محدود و تابع رصدها و ابزارهای رصدگر بشر است، می‌گوییم به‌قول‌معروف این مسئله و مشکل شماست یا مشکل علم است. علم که نمی‌تواند ناگهان جهش کند و بگوید سن یا عمر طبیعت [جهان/کیهان] بی‌نهایت است. به این دلیل که اوّلا سخن به دلیل نمی‌گوید. ثانیا چاهشان همین‌قدر آب دارد. ثالثا اینکه مسلّم است که هزارها یا بگویید میلیاردها سال از عمر طبیعت گذشته که به این روزگار (سال ۲۰۱۵) رسیده است. و لاجرم طبیعت عمر یا سن دارد، اگر از طرف آغاز بی‌نهایت یا ازلی بود به روزگار ما نمی‌رسید، زیرا بی‌نهایت [= موجود ازلی و ابدی] از بی‌نهایت سال تشکیل شده و طبیعت چگونه می‌تواند از بی‌آغازی زمانی/مکانی به‌سوی بی‌پایانی زمانی و مکانی حرکت کند و امروزه بخشی مثلا یک از میلیارد (ها) سال را طی کرده باشد. بی‌نهایت اجزا و ابعاض ندارد. آنچه قدیم انگاشته می‌شود ازلی، نه‌فقط بی‌آغاز، باید ابدی (بی‌انجام) هم باشد.»