معرفی دایانا برای خانوادهام خیلی سخت بود. مادرم حاضر نبود اسمش را یاد بگیرد. اخمش را باز نکرد. مرغ سیاهرنگش را برای ناهار زیر تیغ برد. طوری که من بشنوم گفت: آب از سرم گذشته، این طلسم حتی با تخم غاز سیاه هم باطل نمیشود. خاک بر سرم که همیشه صدقه را بعد از بلا میدهم.
کتاب جالبی است که در لابلای تمامی تصاویر خلق شده نگرشی طنز ولی عمیق به موضوعات دارد. تمام متن با خلاقیت و دقت نوشته شده. به هر دو فضای شهر و روستا فراخور حال و هوای خودشان پرداخته شده. در کل خواندن کتاب را به کتاب خوانها پیشنهاد میکنم.