کتاب رنگ خورشید

The Colour of the Sun
کد کتاب : 14637
مترجم :
شابک : 978-6001883170‬‬‬
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 170
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2018
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب رنگ خورشید اثر دیوید آلموند

کتاب «رنگ خورشید» رمانی نوشته ی «دیوید آلموند» است که اولین بار در سال 2018 چاپ شد. در یک صبح داغ تابستانی، «دیوی» تنها چند هفته پس از مرگ پدرش بالاخره از خانه خارج می شود و به خیابان های آشنای «تاین ساید» که همیشه خانه اش بوده، قدم می گذارد. اما این روز به ظاهر عادی، زمانی عجیب و اسرارآمیز می شود که ساکنین درمی یابند پسری کم سن و سال به قتل رسیده است. علیرغم وجود قاتلی آزاد و رها در آن منطقه، «دیوی» به سمت تپه ای آفتاب گیر بر فراز شهر به راه می افتد، جایی که جهان واقعیت و خیال رفته رفته در پیرامون او با هم ترکیب می شوند. او همزمان با بالا رفتن از تپه، چیزهایی را می بیند که غیرممکن به نظر می رسند، چیزهایی که احساسی منحصر به فرد از شگفتی را در «دیوی» به وجود می آورند و بذر امید را در دل او می کارند.

کتاب رنگ خورشید

دیوید آلموند
دیوید آلموند در سال 1951 میلادی متولد شد. اولین کتابش اسکلیگ نام داشت که در سال 2007 جایزه ی کارنگی را به دست آورد و در یک رای گیری عمومی، سومین کتاب محبوب کودکان اعلام شد و در سال 2010 نیز جایزه ی دوسالانه ی هانس کریستین اندرسن را از آن خود کرد. کتاب های دیگر او از جمله چشم بهشتی، گل و اسم من میناست تحسین مخاطبان و منتقدین را برانگیخته اند. آلموند از به چالش کشیدن استانداردهای جامعه و بحث درباره ی مضامین فلسفی و عمیق در کتاب های نوجوان و حتی کودکش وحشتی ندارد و شاید دلیل جذابیت روزافزون آثار...
نکوداشت های کتاب رنگ خورشید
A dreamlike tale of a boy rediscovering joy and beauty within and around him.
قصه ای رویاگونه درباره ی پسری که لذت و زیبایی را درون و پیرامون خود، دوباره کشف می کند.
Barnes & Noble

A haunting tale of embracing transformation and finding beauty in an imperfect world.
داستانی به یاد ماندنی درباره ی پذیرش تغییر و یافتن زیبایی در جهانی دارای نقص.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

With economic prose and keen observations.
با نثری موجز و مشاهداتی دقیق.
Publishers Weekly Publishers Weekly

قسمت هایی از کتاب رنگ خورشید (لذت متن)
«پدی» می گوید: «دیوی، من اشتباهی توی قصه ام.» «قصه، اشتباهی؟» «به من نگاه کن. انگار در قصه ی سیاهی، مرگ و جهنم دفن شدم. انگار به دنیایی زیرزمینی و تیره و تار کشیده شدم.»

مثل حیوانی ناامید غرغر می کند. مثل شبح زوزه می کشد. می گوید: «دیوی، انگار منم مثل پسر اون پایین مردم.» می نالد و طوری روی دسته ی نیمکت ولو می شود که انگار مرده است.

می گوید: «برام قصه ی متفاوتی بنویس. به تنم لباسی قشنگ بپوشون و منو شادمان به بالای تپه ببر! مرا به زندگی برگردون!» می خندد. «دیوی» هم با او می خندد.