خود اچ اصلا اگر بود راجع به این دفترچهی یادداشت خجالتآوری که دم به دقیقه هم به آن بازمیگردم چه فکری میکرد؟ این خطخطیهای پاکلاغی حاکی از مرض نیست؟ یک بار جملهای خواندهام که «تمام شب درازکش از درد دندان بیدارم، در فکر دنداندرد و بیداری درازکش.» عین زندگی است. پارهای از هر فلاکتی به قولی سایهی آن فلاکت یا انعکاس آن فلاکت است: این واقعیت که درد تنها نمیکشی، بلکه باید به واقعیت آنکه درد میکشی هم مدام فکر بکنی. نه فقط هر روز تمامنشدنی را در سوگ که هر روز را در فکر کردن به سر کردن هر روزه در سوگ سر میکنم.
گزارش این سوگ کتاب عادی نیست. به یک معنا، اصلا کتاب نیست؛ بیشتر نتیجهی تند خشمانهی روی کردن مردی است به آلامش، به وارسی آنها تا فهم بهتری بیابد این زندگی چه طلب دارد از مایی که باید باختن دلبندانمان را، درد و اندوه ناشی از آن را به انتظار بنشینیم. حقیقت دارد اگر بگوییم انگشتشمار آدمی میتوانسته این کتاب را بنویسد. حقیقت بیشتر دارد اگر بگوییم انگشتشمارتر آدمی آن را مینوشته حتی اگر میتوانسته و باز انگشتشمارتر آدمی انتشارش میداده حتی اگر آن را مینوشته.
کتاب ادراک یک اندوه