پراگ، جواهری در قلب اروپا، با بناهای تاریخی، ساختمانهای دیدنی و طبیعت زیبای خود توانسته گردشگران زیادی را از سراسر دنیا به خود جذب کند. اما در پس خیابانها، پارکها و پلهای این شهر، تاریخی طولانی و پرفرازونشیب نهفته است، که شاید آنچنان که در داستانهای نویسندگان چکی ظهور و بروز پیدا میکند، برای گردشگرانی که ساعاتی محدود را در آن شهر سپری میکنند، قابل لمس نباشد؛ تاریخی که بر فرهنگ مردم عصر حاضر پراگ تاثیر عمیقی گذاشته است. مجموعۀ حاضر مشتمل بر ده داستان کوتاه از ده نویسندۀ اهل جمهوری چک است. تمامی این داستانها در یک نقطه با هم اشتراک دارند. خواه رنگوبویی از خاطره داشته باشد یا راوی ملاقاتی عاشقانه باشد، داستان پیرمرد ساکن خانۀ سالمندان در شب کریسمس باشد، یا ماجرای ابراز عجولانۀ عشق به دختری غریبه در عصر تکنولوژی و جامعۀ مدرن، توصیف تعقیب و گریز صدفی باشد که در پی به دام انداختن شخصیت اصلی است و میتواند نماد ترس انسان باشد، یا تلاش قهرمان داستان برای برآورده کردن آخرین آرزوی مادر مردهاش، همه و همه در یک چیز مشترکاند و آن پراگ است؛ پراگ از منظر چشم ده نویسنده. ویراستار کتاب در مقدمه مینویسد: « فرانتس کافکا در نامهای به دوستش چنین مینویسد: «پراگ هرگز تو را رها نمیکند.» به راستی پراگ قادر است انسان را اغوا کند، مسحور گرداند، در آغوش گیرد و زخمش بزند و چنان قدرتمند این کارها را میکند که تمام نویسندگان چکی و بینالمللی، حتی اگر میخواستند هم نمیتوانستند دست از نوشتن دربارۀ آن بردارند …»