سید احمدخان ملک ساسانی با تخلص شعری ساسانی از دیپلماتهای عصر قاجار، پهلوی اول و پهلوی دوم و از نویسندگان ایرانی بود.وی که در دربار شاهی لقب محتشمالسلطان دریافت کرد در سال ۱۲۸۵ خورشیدی از سوی پدرش برای تحصیل به کشور سوئیس فرستاده شد.ساسانی، پس از پایان تحصیلات در سال ۱۲۹۱ خورشیدی به تهران بازگشت و با عنوان معلم اختصاصی احمد شاه در دربار شاهی فعالیت خود را شروع کرد.او در بهمن سال ۱۲۹۷ با عنوان عضو وزارت امور خارجه به کنسولگری ایران در شهر استانبول ترکیه مأمور شد و در این وزارتخانه بعد از مدتی در سمتهای مختلفی نظیر منشی سفارت، نیابت سفارت سوئیس و نیابت سفارت فرانسه ارتقا یافت و پس از آن هم بهعنوان مستشار سفارت کبری و سرکنسول ایران در کشورهای مختلف انجام وظیفه میکرد و در همین اوقات بود که کتاب آگاهینامه را منتشر کرد (این کتاب شامل شرح احوال و آثار و اشعار ادیبالممالک فراهانی میباشد).او پس از پایان مأموریت سه ساله خود در ترکیه به تهران آمد و در وزارت خارجه به کار خود ادامه داد و در ۱۳۱۲ بازنشسته شد. اما در ۱۳۲۸ در زمان حاکمیت محمدرضا پهلوی از طرف محمد ساعد نخستوزیر وقت به معاونت نخستوزیری و ریاست کل انتشارات و مطبوعات کشور منصوب شد.در سال ۱۲۹۴ مدیریت مجله رسمی معارف را به او دادند و از همین زمان به نویسندگی و تاریخنگاری پرداخت.او همچنین از جمله نویسندگان نوشتارهای مربوط به تئاتر و نقد تئاتر بود و زمانی نیز مدرس ادبیات نمایشی هنرستان هنرپیشگی تهران شد.خان ملک در پایان عمر به فرانسه رفت و در سن ۸۶ سالگی در همانجا در گذشت و جنازهاش در سوهانک شمیران به خاک سپرده شد.
چون ایران نادر شاه که یکصد میلیون سکنه داشت اسباب وحشت کمپانی هند بود لذا دولت انگلستان با یک برنامه معین و مرتب در صدد تجزیه ایران برآمد.
کتابی که از زمان نگارش قرارداد ترکمانچای تا سلطنت مظفرالدینشاه را پوشش میدهد، گویا از یک زاویهٔ خاص و با سوگیری آشکار روایت شده است. نویسنده در این اثر، با انگشت اتهام به سوی انگلیسیها، تمام بدبختیها و مشکلات دوران را به آنان نسبت میدهد، در حالی که نقش روسها را یا نادیده میگیرد یا به حاشیه میراند. این یکجانبهنگری، به وضوح، تعادل تاریخی را بر هم زده و تصویر واقعیت را مخدوش کرده است. از دیگر نقاط ضعف این کتاب، روایتی است که نویسنده از قتل قائممقام فراهانی ارائه میدهد؛ روایتی که نهتنها با منابع معتبر دیگر همخوانی ندارد، بلکه بهنوعی ساخته و پرداختهٔ ذهن او به نظر میرسد. در جایجای کتاب نیز نویسنده از آوردن نام منابع یا ارجاع به دیگر کتب تاریخی سر باز میزند. این بیتوجهی به ارائهٔ شواهد و مدارک، اصالت و اعتبار موضوعات مطرحشده را به شدت زیر سؤال میبرد. در فصلهای پایانی، سبک نگارش نویسنده بیشتر به خاطرهگویی میگراید، به گونهای که روایتها حالت شخصی و ذهنی به خود میگیرند. این تغییر سبک، همراه با سوگیریهای آشکار، کتاب را از یک منبع تاریخی مستند دور کرده و به متنی بیشتر شبیه یک داستان خیالی نزدیک میکند. به طور کلی، این کتاب به هیچ عنوان نمیتواند منبع معتبری برای شناخت تاریخ باشد. بخشی از مطالب آن زاییدهٔ تخیل نویسنده است و بسیاری از استنادهای تاریخی در آن گم یا تحریف شدهاند. با این حال، به دلیل قدمت اثر، متأسفانه برخی پژوهشگران و نویسندگان از آن به عنوان یک منبع اصلی بهره گرفتهاند که این خود به تحریف بیشتر تاریخ انجامیده است.