شخصیت اصلی داستان، مردی است با نام "یوناتان". او سال ها پیش پدر و مادر خود را در جنگ از دست داده است. یوناتان پس از آن به همراه خواهر کوچکش به دهکده ی "پوژه" رفته عموی آنان تا پایان جنگ، مخفیانه از آن ها نگهداری می کند. سال ها بعد "یوناتان" برای نگهبان بانک در خیابان "سور" استخدام می شود و در اتاق زیر شیروانی یعنی اتاق شماره ی 24 به سر می برد. جریان امور به خوبی پیش می رفت تا این که در آگوست سال 1984، صبح یک روز جمعه، ماجرای کبوتر اتفاق می افتد. یوناتان با مشاهده ی کبوتر، دچار ترس شدیدی شده با خود می گوید: "خدایا چرا منو رها کردی؟ چرا منو این قدر مجازات می کنی؟ ای پدر آسمونی ما! منو از شر این کبوتر نجات بده! آمین" و....
کتاب کبوتر