«مدار بدون باد» اولین رمان بهرنگ بقایی است. او برای اولین رمانش دست به تجربهای دشوار بهخصوص در زبان و نثر زده است، اما توانسته است از این آزمون سربلند بیرون بیاید. رمان بر دو مدار میچرخد یکی بر مدار زمان حال و دیگری بر مدار زمان گذشته. راوی جوانی امروزی و شهرنشین است که تباری قجری دارد. او دستنوشتهها و خاطرات جدش را میخواند تا از طریق شناخت جدش و زمانۀ او به شناختی از خودش برسد. او ظاهرا دستنوشتههای جدش را تصحیح میکند. اما جهان جدش و جهان او، دو جهان بسیار متفاوت هستند. راوی انقلاب و جنگ را دیده است و حالا در آپارتمانش دچار این توهم است که بزودی میمیرد. جد او ظالم، عاشقپیشه، هنر دوست و مدعی سلطنت بوده اما در این راه ناکام مانده است. روایت با رفت و برگشت به زمان حال و گذشته، به جهان راوی و جهان جدش، پیش میرود و همین امر باعث میشود نه روایت از نفس بیفتد و نه خواننده. علاوه بر اینها تنوع زبان نیز کمک میکند تا رمان دچار یکنواختی در نثر هم نشود. نویسنده روی زبان و نثرش بسیار کار کرده است و سعی کرده زبانی خاص و متناسب با اثرش خلق کند، به خصوص زبان بخش قاجاری رمان. بهرنگ بقایی کوشیده است این زبان قجری، تصنعی و تقلیدی ناشیانه از متون قاجاری نباشد. بخش زیادی از وقت و انرژی نویسنده صرف همین زبان شده است. البته این زبان بر قصهگویی غلبه پیدا کرده؛ یعنی آن اندازه که نویسنده برای زبان اثرش تلاش کرده، برای روایت قصهاش نکوشیده است. با این حال رمان لحظات و فضاهایی درخشان دارد. تصویرهای پایانی بخش قاجاری از این دست لحظات است؛ تصویر اسبهای شناور بر آب و انجماد شازده در محیطی بیزمان.
روایت داستان «مدار بدون باد» روایتی ساده و سرراست نیست، چون با داستانی ساده روبرو نیستیم این رمان متناسب با داستانش ساختاری پیچیده دارد. بهرنگ بقایی توانسته است به توازن در محتوا و فرم قصهاش برسد. استبداد، انحصارطلبی، طمع، ظلم و شقاوت، بیهویتی برخی از مضامین این رمان هستند.
بهرنگ بقایی کوشیده است در اولین رمانش دست به تجربهای تازه در زبان و روایت قصهاش بزند که به نظر میرسد رمان فارسی به تجربههایی از این دست نیاز دارد. این رمان را میتوان به علاقمندان جدی رمان فارسی پیشنهاد داد.
کتاب مدار بدون باد