میشل لبر،در رمانش با نام کاناپه قرمزیک بار دیگر به شیوه خودش تقابل این دو نسل را نشان میدهد. او روی کاناپه قرمزش دو دوره زمانی را مرور میکند که توسط (آن) راوی داستان، از زبان خودش و کلمنس روایت میشود. در واقع قطار این رمان روی ریلهای موازی این دو شخصیت در حال حرکت به جلو در مکان و به عقب در زمان است و با کنار هم قرار گرفتن عناصر سازنده این دو شخصیت است که میتوان تفاوتها و تشابهات دو نسل را از نقطه نظر میشل لبر بررسی کرد