بسیار سرگرم کننده است. . . ترجمه ای تازه و پرتحرک. . . ماچادو سزاوار آشنایی بیشتر در بین خوانندگان انگلیسی است و این مکان خوبی برای شروع خواندن او است.
یک شاهکار کنایه از اپیکور
یکی از آن کتابهای کاملا بدیع و کاملا بدبین که همیشه با قدرت کشف خصوصی خوانندگان را تحت تأثیر قرار می دهد.
به خودم گفتم مردک بیچاره دیوانه شده و می خواستم از دستش در بروم که مچ دستم را گرفت و خیره شد به انگشتر الماسی که به انگشت داشتم. حس کردم حرص و طمع دستش را به لرزه انداخته. گفت: «معرکه است». بعد افتاد به چرخ زدن به دور من. سر تا پام را سر صبر برانداز کرد. گفت: «خوب به سر و وضع خودت می رسی. طلا و جواهر. لباس شیک. فقط کفش هات رو با مال من مقایسه کن. چه تفاوتی! البته طبیعی است. گفتم که خوب به سر و وضع خودت می رسی. خانوم ها چی؟ با خانوم ها چه می کنی؟ زن گرفتی؟»
«نمی خواهم نشانی خانه ات را بدانم. اگر باز هم همدیگر را دیدیم، یک پنج میلری دیگر بهم می دهی. اما لطفا ازم نخواه که برای این پول به خانه ات بیایم. من غروری دارم که...» «فعلا خداحافظ.» «می بینم خیلی عجله داری! خداحافظ. ازت ممنونم. اجازه هست تشکرم را یه کم صمیمانه تر ابراز کنم؟» این را گفت و مرا با چنان شوروحالی در بغل گرفت که نتوانستم جلوش را بگیرم. بالاخره از هم جدا شدیم. تر و فرز از او فاصله گرفتم. پیرهنم چروک برداشته بود و خودم کلافه بودم. احساس دلسوزی تبدیل به نفرت محض شده بود.
برگزیده بیست و دومین دوره کتاب سال ایران👌
دارم این کتاب رو میخونم. کتاب جذابیه، مشادو د آسیس جهان بکری خلق کرده. اما تا اینجا بزرگترین لطفش برای من این بوده که فهمیدم بر خلاف تصورِ خودم، من عاشق ادبیات امریکای لاتین نیستم، عاشق ادبیات اسپانیاییزبان هستم، این کتاب از جهان پرتغالیزبانه و با اون جهان ازلی و بَدَویّتی که من همواره در آثار کارپانتیه و آستوریاس و کورتاثار و اونتی و… مجذوبش بودهام فاصله داره. بعضی وقتها تصویرسازیهاش و گفتگوی شخصیتهاش طوری میشه که انگار مارسل پروست «در جستجوی زمان از دست رفته» رو این بار در برزیل خلق کرده. البته گویا این یه سهگانهست، شاید با کینکاس بوربا و دن کاسمورو بتونم ارتباط بهتری برقرار کنم.
وودی آلن از این کتاب حسابی تعریف کرده
مگه میشە مترجمش عبدالله کوثری باشە و آن کتاب خوب نباشە
ماشادو دآسیس راوی این زندگینامه را آزاد میگذارد تا فارغ از همهی دغدغههای آدمی زنده، زندگی خود را روایت کند و روایت این زندگی فرصتی میشود تا نویسندهی تیزبین و متفکر با زبانی آمیخته به طنزی شکاکانه زیر و بم وجود آدمی، عواطف و هیجانات، بلندپروازیها و شکستها و پیروزیهای او را از کودکی تا دم مرگ پیش روی ما بگذارد و پرسشهایی ناگزیر را در ذهنمان بیدار کند.
«من نویسنده ای فقید هستم اما نه به معنای آدمی که چیزی نوشته و حالا مرده بلکه به معنای آدمی که مرده و حالا دارد مینویسد.»
این خاطرات کسی نیست که وقتی زنده بوده نوشته بلکه خاطره فردی است که مرده و بعد نوشته
بسیار عالی با ترجمه خوب