کتاب روانکاو و داستان های دیگر

The Psychiatrist & Other Stories
کد کتاب : 15699
مترجم :
شابک : 978-9642090143
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 192
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 1882
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب روانکاو و داستان های دیگر اثر ماشادو د آسیس

کتاب «روانکاو و داستان های دیگر» کتاب بسیار جذابی است. «چه کسی واقعا دیوانه بود؟» این کل ماجرا است. این سوالی است که نویسنده می خواهد شما آن را کشف کنید. او هیچ پاسخی به شما نمی دهد. خوانندگان باید فقط سعی کنند از روشی سرگرم کننده و هوشمندانه که در آن ماشادو د آسیس به مسئله پیچیده عقل می پردازد لذت ببرند. مشاهدات او درباره جامعه آن زمان و جاه طلبی های بزرگ آنها فرآیند خواندن این کتاب را جذاب خواهد کرد. این داستان بیش از یک قرن پیش نوشته شده است ، اما طراوت خود را از دست نداده است.

ماشادو د آسیس (21 ژوئن 1839 ، ریو دو ژانیرو - 29 سپتامبر 1908 ، ریو دو ژانیرو) یک داستان نویس ، شاعر و نمایشنامه نویس اهل برزیل بود. وی به عنوان مهمترین نویسنده ادبیات برزیل شناخته می شود. با این حال ، او در طول زندگی خود محبوبیت گسترده ای در خارج از برزیل کسب نکرد.

آثار ماچادو تأثیر بسزایی در مدارس ادبیات برزیل در اواخر قرن 19 و 20 داشت. خوزه ساراماگو ، کارلوس فوئنتس ، سوزان سونتاگ و هارولد بلوم از ستایشگران او هستند و بلوم او را "عالی ترین هنرمند ادبی سیاه تاکنون" می خواند.

کتاب روانکاو و داستان های دیگر

ماشادو د آسیس
ژواکیم ماریا ماشادو د آسیس (Joaquim Maria Machado de Assis) (زاده ۲۱ ژوئن ۱۸۳۹ – درگذشته ۲۹ سپتامبر ۱۹۰۸) که با نام ماشادو د آسیس شناخته شده‌است، نویسنده، شاعر، نمایشنامه‌نویس و نویسنده داستان کوتاه بود. او به عنوان بزرگترین نویسندهٔ ادبیات برزیل شناخته شده‌است، هر چند در زمان حیات به محبوبیت گسترده‌ای خارج از مرزهای برزیل دست نیافت. او به زبان‌های فرانسه، انگلیسی و آلمانی تسلط داشت و در اواخر عمر زبان یونانی را نیز آموخت. آثار وی تأثیر بسزایی در ادبیات برزیل در...
قسمت هایی از کتاب روانکاو و داستان های دیگر (لذت متن)
تیمارستان را خانه ی سبز می گفتند، چون اولین بنای شهر بود که چارچوب پنجره هایش را رنگ سبز زده بودند. تیمارستان با جشنی پر شکوه افتتاح شد. مردم از سرتاسر آن ناحیه، حتی از ریودژانیرو، آمدند تا آن را به چشم خود ببینند. باری، جشن افتتاح هفت شبانه روز به درازا کشید. نکته ی جالب آنکه تیمارستان هیچ نشده چند بیمار را پذیرفته بود و بستگان این بیماران فرصتی داشتند تا به چشم خود ببینند چه مراقبت های پادرانه و چه خیرات و مبرات مومنانه نثار آن حضرات می شود. دونا او اریستا، سرخوش از سرفرازی شوهرش، خود را غرق جواهر و ابریشم و گل کرده بود. در آن روزهای به یاد ماندنی، به راستی چشم و چراغ جمع شده بود. هر کس که بگویی، دست کم دو سه بار به دیدارش می آمد. کار از خوشامدگویی گذشت و به ستایش سر زد، زیرا - و این نکته به راستی مایه ی تفاخر جامعهی آن روزگار است - مردم دو تا اواریستا را در پرتو روح والا و اعتبار فراوان شوهرش می دیدند. البته به او حسادت می کردند . در این تردیدی نیست - اما حسادتی شرافتمندانه و میارک که از ستایش سرچشمه می گرفت

سه روز بعد، جناب پزشک که شاد و شنگول با کریسپیم سواری داروساز حرف می زد، افکار ناگفته ی خود را پیش او فاش کرد اسوارس، احسان و محبت هم در روش من جای خودش را دارد. این ها در واقع چاشنی غذاها هستند. من حرف های پولس قد پس به قرنتیان را که می گوید او اگر جمیع اسرار و همهی علم را بدانم و محبت نداشته باشم، هیچ هستم » این جور تفسیر می کنم. اما کار اصلی من در خانه ی سیز این است که دربارهی جنون حسایی مطالعه کنم، شدت و ضعفش را بشناسم، انواع مختلفش را طبقه بندی کنم، و بالاخره به علت این پله یاده پی ببرم و راه درمانش را پیدا کنم. این آرزوی قلبی من است. فکر می کنم با این کار خدمت بزرگی به بشریت می کنم کریسپیم سوارس گفت: بله، خدمت بزرگی می کنید