کتاب «مرگ و مرگ کینکاس» یک رمان مدرنیستی برزیلی است که در سال ۱۹۵۹ نوشته شده است. این کتاب در مورد اتفاقی است که پس از پیدا شدن مرده یک روز صبح، کوئینکاس واتریل، یک ادم زاده محبوب که در محله های فقیر نشین سالوادور، باهیا زندگی می کند، رخ می دهد. دو گروه از مردم بر سر یاد کوینکاس با هم رقابت می کنند: دوستان جدید و خانواده قدیمی اش. کوئینکاس واتریل برای خانوادهاش، به رهبری دخترش واندا، جواکیم سوآرس دا کونا، سابقا «کارمند نمونه هیئت اجاره دولتی» است. به گفته واندا، پدرش با بیرون رفتن از خانواده، خانواده را رسوا کرد و واندا و مادرش دونا اوتاسیلیا را «افعی» و شوهر واندا، لئوناردو را «الاغ احمق» خطاب کرد. علیرغم تمام تلاشهایشان برای پنهان کردن آنچه واقعا اتفاق افتاده است، خواکیم سوآرس دا کونا به کوئینکاس تبدیل شد، «پادشاه ولگرد هونکیتونکها» و «پدرسالار فاحشهها». لئوناردو سعی می کند آن را از همکارانش پنهان کند، و واندا سعی می کند آن را از دوستانش دور نگه دارد، اما آنها نمی توانند شهرتی را که جواکیم سوآرس دا کونا در مطبوعات محلی به عنوان کوینکاس واتریل به دست آورده است نادیده بگیرند.
کتاب مرگ و مرگ کینکاس