«ماجرا در ریو د ژانیرو اتفاق افتاده جلو نمازخانه امپراتوری که آن روزها به نمازخانه سلطنتی معروف بود. جشن بزرگی بود. مادربزرگ من از نمازخانه درآمد. از حیاط کلیسا گذشت و رفت به طرف تخت روانی که در لارگودپاسیو منتظرش بود. مثل مورچه آدم جمع شده بود. جماعت مردم می خواستند خانم های اعیان را با لباس های پرزرق و برقشان تماشا کنند. درست همان لحظه که مادربزرگم از حیاط کلیسا بیرون آمده بود و دنبال تخت روانش می گشت. کمی آن طرف تریکی از قاطرهایی که به کالسکه ای بسته بودند رم کرد. حیوان به تاخت درآمد و آن یکی را هم به دنبال خودش کشید. همه چیز به هم ریخت غوغایی به پا شد. مادربزرگم افتاد به زمین و هر دو قاطر با کالسکه از روی او رد شدند. پیرزن را بلند کردند و بردند به داروخانه ای در خیابان دیرئیتا. فصادی هم آمد بالای سرش، اما دیگر دیر شده بود. جمجمه اش شکاف برداشته بود، استخوان شانه و رانش شکسته بود و سر تا پاش غرق خون بود. چند دقیقه بعد مرد.»
داستان کتاب «کینکاس بوربا» درباره فیلسوفی است که عقاید و طرز تفکر عجیبی دارد. عبدالله کوثری درباره مضمون این رمان در قسمت «سخن مترجم» مینویسد: «کینکاس بوربا، فیلسوف نامتعارفی است که فلسفهای نامتعارفتر از خود دارد و ماشادو در ترکیب اجزای این فلسفه عناصری از مهمترین فلسفههای رایج در قرن نوزدهم را به کار گرفته، به این منظور که در نهایت آن فلسفهها را به نقد بکشد و حتی دست بیندازد. اما گستره رمان به این نقد شیطنتآمیز محدود نمیشود.»
درجه یک! ابتدای کتاب شروع خوبی داره بعد مقداری خسته کننده میشه و بعد در انتها کتاب اوج میگیرد. ماشادو د آسیس نکات اخلاقی و اجتماعی زیبایی رو در قالب رمان ارائه کرده. توصیه میکنم که کتاب رو یکجا نخونید چون مقداری خسته کننده خواهد شد ، نویسنده فصلهای مختصری رو در کتاب آورده که با آرامش و خواندن روزی چند صفحه میشه کتاب رو پیش برد. ترجمه جناب کوثری هم که تخصص ادبیات آمریکای لاتین رو دارند هم فوقالعاده بود.