سرژ شالاندن با «شغل پدر» راهی برای فراتر رفتن از خویش یافته است. «شغل پدر» رمانی نیست که به ذهن استراحت بدهد؛ خواننده با آن فریاد می زند، اعتصاب می کند، توطئه می کند. خواندن «شغل پدر» چنان دگرگونی عجیبی در خواننده ایجاد می کند که به طرز فراموش نشدنی حس می کنید سرژ شالاندن از آغاز یک کیمیاگر ادبی بوده است. زمانی که انسان سعی در رو در رو شدن و نگاه کردن به دوران کودکی خود را دارد به نهایت زیبایی دست می یابد. عجب کتابی است «شغل پدر»! در هر صفحه، خواننده را با فروتنی سبک، شدت احساسات، و بازتابی زیبا از داستان، جذب می کند تا زمانی که عدم واقعیت داشتن حقیقت را بپذیرد. «شغل پدر» داستانی نفس گیر میان دوران کودکی و دنیای فردی بالغ است، که مابین آن ها تعادل ایجاد می کند. بهتر است آن را داستانی بین درام و کمدی بدانیم.
پسری نوجوان که از شغل پدرش اطلاعی ندارد. پدر به ظاهر فردیست در مبارزه با ژنرال دوگل و سیاست های وی در قبال جدایی کشورهایی نظیر الجزایر. پدر پسر را وارد این مبارزه می کند، از او برای نوشتن شعار بر روی دیوارها و رساندن نامه های تهدید آمیز به سران کشور استفاده می کند. پسر کلی ازین اتفاقات راضی و خرسند است و ازینکه با پدرش که الگوی اصلی اوست در یک جبهه همکاری می کند بسیار خوشحال است. تا اینجا فکر می کتید که این رابطه چه رابطه خوب و حسنه ایست. پدر خویی مستبد و ستمگر و زورگو دارد. هر اشتباه و رفتار نادرست از سوی فرزند شدیدترین تنبیه را به دنبال دارد، آن قدر کتک می خورد تا نفسش به زور بالا بیاید. این ترس بر روی مادر هم شدیدا تاثیر گذاشته و او به هیچ وجه به خود جرات مقابله و ایستادگی در برابر این رفتارهای پدر ر ندارد، خود او هم همیشه مورد تنبیه قرار می گیرد، در اتاق ها حبس میشود. مادر تنها عکس العملش این است که بگوید "پدرت را که می شناسی"!! پدر روزی به پسر می گوید که در روز اول سال قصد ترور و کشتن ژنرال دوگل را دارد و برنامه های آن را با پسر در میان می گذارد. پسر به قدری به این باور رسیده که در مدرسه در پی یافتن همدست و همکار است، فردی آسیب پذیر و حساس، یک الجزایری که از کشور رانده شده. آنچنان به خوبی دروغ به هم می بافد که همه چیز را باور می کند و سرانجام پس از لو رفتن راهی زندان می سود و به قدری به امیل و پدرش باور دارد که لب به سخن نمی گشاید. در بسیاری از صحنه ها، کتاب رنگی کمدی به خود می گیرد ولی همچنان همه چیز جدی است. خواننده فصل به فصل و صفحه به صفحه کشیده می شود تا بالاخره متوجه شود که شغل اصلی پدر چیست؟؟
خود من به تنهایی می خواستم دوگل را بکشم. می خواستم پدرم را غافلگیر کنم، خوشحال کنم، کاری کنم که به من افتخار کند.
و چه میراثی پاکتر از قلب کودک است و چه خیانتی بزرگتر از آلودن آن با دستان چرکین سیاست?
جمله ی مورد علاقه ی پدرم، بی آنکه فکر کنم، از ذهنم درآمد.
یک روز که نمره ی بدی گرفته بودم، پدرم با نفرت به من گفت: «حالم را بهم می زنی.» با دیدن قیافه ی لوکا بیلیونی معنی گفته ی پدر را فهمیدم.
شغل پدر، روایت یک پسر از زندگی پدرش و کارهای عجیب و غریبی که مجبور بود انجام بده هست. بخش هایی از کتاب که به روایت این توهمات پدرانه میپرداخت تلخ و هولناک و در عین حال همراه با طنزی سیاه بود. پایانِ غافلگیر کنندهٔ کتاب را دوست داشتم و اینکه به نظرم این غافلگیری ترفند نویسنده برای ماندگاری داستان در ذهن خواننده بود…از ترجمهٔ درجه یک و درخشان سرکار خانم بحرینی هم نمیشه گذشت.
داستان کتاب به ظاهر ساده، اما با پیچیدگىهاى ژرف روانشناسانه، داستانِ زندگى امیل شولان است، پسرى که در سرتاسر داستان، به اعتبار نام پدرش شناخته مىشود، اما نه از آن رو که پدرش جاه و مقامى دارد بلکه او مرد فرانسوى گمنامى بیش نیست و همین گمنامى او، مایه عذاب و دردسر این خانواده کوچک است.
تلخ غمگین نفس گیر 😢
کتاب تقریبا خوبیه.. ارزش خوندن داره.. دنیای پسر بچه و ارتباطش با پدرش جالبه
کتاب داستان زندگی امیل شولان رو تعریف میکنه، از 12 سالگی امیل و پدر انقلابیش، تا حدود 60 سالگیش و فوت پدرش. کتاب تو نوع خودش جالبه، من توصیه اش میکنم. هم اینکه داستان کارای پنهانی امیل و پدرش شمارو جذب میکنه و هم قلم نویسنده عالیه... ترجمه هم خیلی خوب و
عالیه این کتاب. وارد یه دنیای جالب میشی که هر لحظه برات یه شگفتی به همراه داره. جذاب، پرکشش و یک پایان به شدت خوب..
این کتاب عالی بود