کتاب از مزرعه

Of the Farm
کد کتاب : 18923
مترجم :
شابک : 978-6002780287
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 176
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 1965
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر
نوع چاپ : دیجیتال - POD

معرفی کتاب از مزرعه اثر جان آپدایک

«از مزرعه» رمانی از جان آپدایک ، نویسنده آمریکایی است که در سال 1965 منتشر شد. چهارمین رمان او از مزرعه بود. داستان مربوط به جوی رابینسون ، یک مدیر تبلیغات منهتن ، سی و پنج ساله مطلقه است که به ملاقات مادرش در مزرعه خود در روستای پنسیلوانیا می رود. او با همسر جدیدش ، پگی و پسرش ، ریچارد ، یازده ساله زودرس آمده است. این رمان هم رابطه جوی با مادر بیوه خود ، زنی حساس که به مزرعه خود احترام می گذارد و هم با پگی ، زنی مهربان و نفسانی را مورد بررسی قرار می دهد. جوی از ترک مادرش احساس گناه می کند و از امتناع سرسختانه وی برای ترک مزرعه احساس عصبانیت می کند. جوی اگرچه تنها مرد رمان است اما یک مرد مسئول نیست. او دچار شک و عصبانیت می شود.


جان آپدیک در سال 1932 ، در شیلینگتون ، پنسیلوانیا به دنیا آمد. وی در سال 1954 از کالج هاروارد فارغ التحصیل شد و یک سال را در آکسفورد انگلیس در مدرسه طراحی و هنرهای زیبا راسکین گذراند. وی از سال 1955 تا 1957 عضو کارکنان نیویورکر بود و از سال 1957 در ماساچوست زندگی می کرد. وی پدر چهار فرزند و نویسنده بیش از پنجاه کتاب از جمله مجموعه داستان ها ، شعرها ، مقاله ها و انتقادات بود. رمان های وی برنده جایزه پولیتزر (دو بار) ، جایزه کتاب ملی ، جایزه محافل کتاب ملی ، جایزه روزنتال و مدال هاولز شدند. مجموعه مقالات قبلی ، آغوش ساحل ، جایزه محافل کتاب منتقدان کتاب 1983 را به دلیل انتقاد دریافت کرد. جان آپدایک در 27 ژانویه 2009 در سن 76 سالگی درگذشت.

کتاب از مزرعه

جان آپدایک
جان آپدایک، زاده ی 18 مارس 1932 و درگذشته ی 27 ژانویه ی 2009، نویسنده، شاعر، منتقد ادبی و هنری آمریکایی بود.آپدایک در پنسیلوانیا به دنیا آمد. او به دانشگاه هاروارد رفت و خیلی زود به خاطر فعالیت هایش در مجله ی دانشگاه، در آنجا به نامی شناخته شده تبدیل شد. آپدایک در سال 1954 با معدل ممتاز از رشته ی زبان انگلیسی فارغ التحصیل شد. او سپس با هدف کاریکاتوریست شدن، در آموزشگاه طراحی و هنرهای زیبای راسکین در دانشگاه آکسفورد حضور یافت. آپدایک پس از بازگشت به ایالات متحده، به نیویورک رفت و همکاری مستمر ...
نکوداشت های کتاب از مزرعه
A small masterpiece . . . With Of the Farm, John Updike has achieved a sureness of touch, a suppleness of style, and a subtlety of vision that is gained by few writers of fiction.
یک شاهکار کوچک. . . با نام «مزرعه» ، جان آپدایک به اطمینان از لمس ، لطافت سبک و ظرافت بینایی دست یافته است که توسط تعداد کمی از نویسندگان داستان به دست می آید.
New York Times New York Times

An excellent book . . . [Updike] has the painter’s eye for form, line, and color; the poet’s ear for metaphor; and the storyteller’s knack for ‘and then what happened?
یک کتاب عالی . . از نظر فرم ، خط و رنگ ، چشم نقاش را دارد. گوش شاعر برای استعاره؛ و مهارت قصه گو برای ...
Harper’s

Updike is a master of sheer elegance of form that shows itself time and again
این نویسنده استاد ظرافت محض فرم است که بارها و بارها خود را نشان می دهد
Los Angeles Times Los Angeles Times

قسمت هایی از کتاب از مزرعه (لذت متن)
از عوارضی به بزرگراه، و بعد به جاده ای خاکی و صورتی رنگ پیچیدیم. از شیبی تند و کوتاه بالا رفتیم و همسرم از آن جا، از فراز سطح هموار تپه، در کنار صندوق پستی کهنه شل کوف ( ۱) که یک سوم از پایه اش در پیچک و سماق سمّی فرو رفته و درش مثل کلاه کج شده بود، برای اولین بار مزرعه را دید. کنار من، با نگرانی به جلو خم شد و آرنج پسرش از پشت محکم به شانه ام خورد. در آن سوی مرغزار گودافتاده و سرسبز، بناهای آشنا بر تپه دوردست در انتظار بودند. گفتم: « اون جا انبار ماست. مادرم داد برون زد بزرگ روی علف و یونجه ها رو که همیشه می گفت خیلی زشته، خراب کردن. خونه اون طرف انباره. مرغزار مال ماست. اراضی شل کوف کنار همین ردیف سماق ها تموم می شه. » دنگ و دنگ کنان از شیب جاده پایین رفتیم و ماسه سنگ های مسیر منتهی به زمین ما زیر لاستیک ها به ناله افتادند.

ریچارد پرسید: « فایده راه عبوری که فعلا هیچ کس ازش عبور نمی کنه چیه؟ » بی دلیل خندید و من تحت تاثیر قرار گرفتم، چون داشت خودش را مضحکه می کرد، شاید سعی داشت ادای من را درمی آورد، و تلخی و تیرگی زودهنگامی را که سالیان بی پدری به او تحمیل کرده بود به فراموشی می سپرد. گفتم: « این جا اوضاع همین طوریه دیگه. سرهم بندی شده. شانس آوردی که توی نیویورک زندگی می کنی، جایی که فضا تنگ و فشرده ست. »

هر بار، با هر فاصله زمانی ای که به این مزرعه برمی گشتم، این چند هکتار زمین مثل چیزی که مایه مباهات و فخر بود، انگار از درون وجودم به بیرون امتداد می یافت. همسرم این مسئله را احساس کرده بود و چون تازه همسرم شده بود، فکر می کرد که تلاش برای رفع این مشکل من ارزشش را دارد. این غریزه تصحیح کردن در وجود او برایم ارزشمند بود ( همسر اولم، جون، ( ۶) هرگز از من انتقاد نکرده بود، برخوردی که خودش انتقادی شدید و کینه توزانه بود ) اما از بروز چنین اتفاقی در مقابل مادرم وحشت داشتم. جون یک بار با معصومیت تمام، خیلی نرم و ملایم، اشاره کرده بود که مادرم به یک ماشین لباسشویی نیاز دارد؛ و دیگر هرگز بخشیده نشده بود. حالا در این لحظات آخر، قبل از این که به حضور مادرم برسیم، غریزه ام حکم می کرد که با صدای بلند در موردش حرف بزنم، انگار می خواستم از همان لحظه، راه مطرح شدن حرف هایی را که می بایست ناگفته می ماندند، سد کنم.