گاهی وقت ها هر قدر هم که به موفقیت برسی، فقر لکه ای روی پیشانی ات باقی می گذارد که محال است بتوانی پاکش کنی، اما «سیلاس بیکر» خوب پاکش کرده، یعنی با ثروتش روی آن لکه را پوشانده. یک خانه دوطبقه بزرگ با معماری مدرن. پنجره های بزرگی دارد که اگر به قدر کافی نزدیک شوی، می توانی داخلش را ببینی.
بعد از دقایقی «نوآ» از کامیون پیاده می شود. کامیون را دور می زند و خواهرش را از سمت شاگرد پیاده می کند. خیلی مست تر از زمانی هستند که ترکشان کردم. به این فکر می کنم که یعنی اوضاع «خاوی» هم همینقدر ناجور است؟ و آیا آنقدر حماقت به خرج داده که پشت فرمان بنشیند؟
تلوتلوخوران راه می افتند سمت در خانه و تماشا کردنشان حین آن ده دقیقه که طول می کشد تا بتوانند کلید را توی قفل جا بزنند، واقعا درد دارد. تمام مدتی که این ها مشغول این کار مسخره هستند... خواهر من مرده. «متی مرده.»
خسته بودن خیلی بدتر از مست بودن است. چیزهایی از دهانت درمیآید که هیچ وقت نمیخواستی بگویی و نمیتوانی جلویش را بگیری و وقتی متوجه میشوی نباید آن حرف را میزدی که دیگر خیلی دیر شده. حس خیانت به آدم میدهد. دلم میخواهد تمام حرفهایم را پس بگیرم، حتی اگر همهاش حقیقت داشته باشد.