نثر خیال انگیز «راندل»، تصاویری خیره کننده را ارائه می کند. حیرت انگیز.
رمانی مسحورکننده و شعرگونه درباره عشق و پایداری.
مسحورکننده، منحصر به فرد، و شگرف. این اثر را از دست ندهید.
اما امروز صبح، «فئو» تنهایی به استقبال درشکه آمد. او گرگ بی قرار را در آغوش گرفت، راننده را که به کمکش آمده بود، کنار زد و گرگ را روی برف ها گذاشت. بعد سر حیوان را نوازش کرد تا آرام گرفت.
این گرگ، سیاه ترین موهایی را داشت که «فئو» تا به حال دیده بود. طوری که می توانست کاملا در شب نامرئی شود؛ در واقع او حتی از شب هم تیره تر بود چون شب های روسیه، به ویژه وقتی زمین پوشیده از برف است، نور ستاره ها را بازتاب می دهد و هیچ وقت کاملا تاریک نمی شود.
او مراحل وحشی کردن را بلد بود؛ از وقتی چهارساله بود، شب ها پیش از خواب، آن ها را از حفظ می خواند. زیر لب گفت: «اول باید ببینی گرگ از چجور دنیایی اومده.» بعضی از گرگ هایی که پیش آن ها می آمدند، عصبی و پریشان بودند و خیلی زود، دوباره وحشی می شدند. بعضی از آن ها ترسو و وحشت زده بودند و حتی نمی توانستند درست راه بروند.
داستانی جالب اما فضایی تیره دارد به طوری که اگر از ابتدا شروع به خواندن آن کنید شاید از ادامهی راه صرف نظر کنید اما توصیه میکنم که تا پایان کتاب را بخوانید.