کتاب با گرگ ها

The Wolf Wilder
کد کتاب : 21114
مترجم :
شابک : 978-6008347460
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 216
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2015
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : 10 اردیبهشت

«کترین راندل» از نویسندگان پرفروش در ادبیات انگلیس

معرفی کتاب با گرگ ها اثر کترین راندل

کتاب «با گرگ ها» رمانی نوشته «کترین راندل» است که اولین بار در سال 2015 به چاپ رسید. در روسیه تزاری در قرن بیستم، طبقه اشراف و ثروتمندان، توله گرگ ها را تربیت می کنند تا رفتاری مثل سگ ها داشته باشند، اما وقتی گرگ ها از کنترل خارج می شوند، صاحبانشان آن ها را پیش دختری به نام «فئو» و مادرش «مارینا» می فرستند. «فئو» و «مارینا» گرگ ها را دوباره «نااهلی» می کنند تا این حیوانات بتوانند دوباره در قلمرو حیوانات وحشی زندگی کنند. ژنرال «راکوف»، فرمانده ارتش امپراتوری، به «مارینا» دستور می دهد که به گرگ ها شلیک کند، و وقتی «مارینا» این کار را انجام نمی دهد، ژنرال خانه آن ها را به آتش می کشد و «مارینا» را به عنوان زندانی با خود می برد. «فئو» اکنون باید به همراه بهترین دوستانش، گرگ هایی به نام «سفید»، «خاکستری»، و «سیاه»، و همینطور نوجوانی به نام «ایلیا» که از ارتش گریخته، مادرش را از چنگ ژنرال نجات دهد.

کتاب با گرگ ها

کترین راندل
کترین راندل (Katherine Rundell) (زاده 1987) نویسنده و دانشگاهی انگلیسی است. او نویسنده Rooftoppers است که در سال 2014 هم برنده جایزه كتاب كودكان Waterstones و هم جایزه كتاب Peter Peter Blue برای بهترین داستان شد و برای مدال كارنگی در فهرست كوتاه قرار گرفت. او یکی از اعضای کالج All Souls در آکسفورد است و به عنوان مهمان خبره برنامه های رادیو 4 بی بی سی از جمله شروع هفته، Poetry Please، و Seriously ظاهر شد ...
نکوداشت های کتاب با گرگ ها
Rundell's evocative prose offers startling imagery. Breathtaking.
نثر خیال انگیز «راندل»، تصاویری خیره کننده را ارائه می کند. حیرت انگیز.
Publishers Weekly Publishers Weekly

An enchanting and lyrical novel about love and resilience.
رمانی مسحورکننده و شعرگونه درباره عشق و پایداری.
Amazon Amazon

Enchanting, unique and outstanding: don't miss it.
مسحورکننده، منحصر به فرد، و شگرف. این اثر را از دست ندهید.
Bookseller

قسمت هایی از کتاب با گرگ ها (لذت متن)
اما امروز صبح، «فئو» تنهایی به استقبال درشکه آمد. او گرگ بی قرار را در آغوش گرفت، راننده را که به کمکش آمده بود، کنار زد و گرگ را روی برف ها گذاشت. بعد سر حیوان را نوازش کرد تا آرام گرفت.

این گرگ، سیاه ترین موهایی را داشت که «فئو» تا به حال دیده بود. طوری که می توانست کاملا در شب نامرئی شود؛ در واقع او حتی از شب هم تیره تر بود چون شب های روسیه، به ویژه وقتی زمین پوشیده از برف است، نور ستاره ها را بازتاب می دهد و هیچ وقت کاملا تاریک نمی شود.

او مراحل وحشی کردن را بلد بود؛ از وقتی چهارساله بود، شب ها پیش از خواب، آن ها را از حفظ می خواند. زیر لب گفت: «اول باید ببینی گرگ از چجور دنیایی اومده.» بعضی از گرگ هایی که پیش آن ها می آمدند، عصبی و پریشان بودند و خیلی زود، دوباره وحشی می شدند. بعضی از آن ها ترسو و وحشت زده بودند و حتی نمی توانستند درست راه بروند.