ملموس، ترسناک، و مبتکرانه.
داستانی هوشمندانه و تشویش آور که سرشار از تعلیق است.
اثری خلاقانه که تصویری پرظرافت از اندوه را در قالب یک داستان فانتزی خوش ساخت، ارائه می کند.
«تریس» سر جایش ماند و به صدای قدم های مادرش گوش داد که از راهرو گذشت و رفت. از دور صدای بسته شدن دری آمد، سپس از پشت آن صدای زمزمه ی مبهم گفت و گویی به گوش رسید. «تریس» بالاخره جرئت کرد از زیر تخت بیرون بیاید.
«خدا کنه این دفعه درست اومده باشم...» در را باز کرد و با اتاق کوچکی مواجه شد که بلافاصله آن را شناخت؛ خیالش راحت شد. لحاف چهل تکه ی روی تخت، کتاب جدید پری های گل روی میز، کاغذدیواری زرد کم رنگ... بله، این اتاق خودش بود.
موجی از آسایش خاطر درونش فوران کرد، سپس از جوش و خروش افتاد و از بین رفت و بعدش چیزی جز سرما و تردید در او نماند. حتی اینجا، یعنی آشیانه ی کوچک خودش هم هیچ حس تسلی یا امنیتی به او نداد.
عالی بود چند صفحه اولش یکم گیج بودمو داستان مبهم و یکم حوصله سر بر ولی از فصل ۲ به بعد عالی شد. وقتی میخوندمش اصن دلم نمیخواست بزارمش زمین و انقد غرق داستان میشدم که هیچی نیمشنیدم🙂
عالیههه این کتاب ژانر ترسناکه
داستان جذابی داره:))))
اره 👌