کتاب سرزمین هزار دالان

A Face Like Glass
کد کتاب : 68110
مترجم :
شابک : 978-6004627283
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 548
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2012
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

نامزد جایزه The Kitschies سال 2012

نامزد مدال کارنگی سال 2013

معرفی کتاب سرزمین هزار دالان اثر فرانسیس هاردینگ

کتاب «سرزمین هزار دالان» رمانی نوشته ی «فرانسیس هاردینگ» است که اولین بار در سال 2012 به انتشار رسید. در جهانی زیرزمینی که در آن، شراب ها خاطرات را کنترل می کنند و عطرها ذهن ها را به دام می اندازند، نوزادان لبخند نمی زنند. حالت های چهره ی انسان ها به افراد آموزش داده می شود: برای کارگران و خدمتکاران، تنها چند حالت چهره که هیچ کدام عصبانی نیست؛ و برای درباریان، صدها حالت چهره که برای انتقال عواطف پیچیده و پنهان کردن حقایق، توسط «استادان صورتگر» طراحی شده است. اما دختری دوازده ساله به نام «نورفل» با موهای سرخ و قامت بلندش، متفاوت است: چهره ی او می تواند تمامی حالت ها را نشان دهد، آن هم به شکل غیر قابل کنترل، که یعنی «نورفل» نمی تواند دروغ بگوید. وقتی «نورفل» از زندگی در کنار یک استاد «پنیرساز» به نام «گرندیبل» می گریزد، به مهره ای برای نقشه های درباریان و البته به چهره ی یک انقلاب تبدیل می شود.

کتاب سرزمین هزار دالان

فرانسیس هاردینگ
فرانسیس هاردینگ (زاده 1973) نویسنده کتاب های کودکان انگلیسی است. اولین رمان او ، Fly By Night ، در سال 2006 برنده جایزه برنفورد بواس شد و به عنوان یکی از بهترین کتابهای مجله کتابخانه مدرسه در لیست قرار گرفت ، در حالی که رمان 2015 او درخت دروغ برنده جایزه 2015 کتاب Costa شد ، اولین کتاب کودک پس از فیلیپ. پلمن The Amber Spyglass در سال 2001. او همچنین نامزد دریافت و دریافت تعدادی جایزه دیگر برای رمانهایش و همچنین برخی از داستانهای کوتاه خود شده است.
نکوداشت های کتاب سرزمین هزار دالان
Don't miss it.
این کتاب را از دست ندهید.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

For those who love to become immersed in a good story.
برای آن هایی که عاشق غرق شدن در یک داستان خوب هستند.
School Library Journal School Library Journal

An enchanting underground world with sinister secrets.
یک دنیای زیرزمینی مسحورکننده با اسراری شوم.
Barnes & Noble

قسمت هایی از کتاب سرزمین هزار دالان (لذت متن)
«گرندیبل» فکر کرد ظاهر خود او به چشم یک بچه، به اندازه ی کافی ترسناک هست. حالا دیگر زمان درازی بود که هیچ تلاشی نمی کرد قیافه اش آنطور که مورد پسند دربار است، مرتب و آراسته باشد. در واقع، عاصی شده بود.

دخترک دیگر آن موجود کوچک نیمه جان نبود که جا به جا به صورتش پنیر چسبیده بود و با مژه های سفید رو به استاد پنیرساز پلک بر هم می زد و ترس به دلش می انداخت. به استادش، به آن مرد عبوس، جدی، کم حرف، سرسخت و باملاحظه در گفتار و رفتار هیچ شباهتی نداشت.

هفت سال گذشته بود. هفت سال در میان دالان های پنیر پشت سر «گرندیبل»، که با شانه هایی خمیده دلوهای شیر یا قابلمه های موم داغ را با خود می برد، رفته بود. هفت سال تمام چرخاندن قالب های پنیر از این سو به آن سو، تبدیل کردن آن ها به پنیر چدار، همچون میمون بالا رفتن از قفسه های چوبی و عریض پنیرها، بو کشیدن ملاقه ی پر از پنیر خمیری برای دانستن این که پنیر رسیده یا نه.