اصیل بودن به این معنی که نیاز دارم تا آنجا که ممکن است از احساسات واقعی خودم آگاه باشم؛ نه اینکه در ظاهر یک نگرش را بروز دهم و در درون خود، آگاهانه یا ناآگاهانه، حس دیگری داشته باشم. اصیل بودن، همچنین به این معناست که بخواهم حس ها و نگرش هایی را که در درونم وجود دارند، با کلمات و رفتارم، ابراز کنم و آشکار سازم. تنها به این شیوه، ارتباط می تواند واقعیت پیدا کند و به نظر می رسد که واقعی بودن، به عنوان نخستین ویژگی یک رابطه، از اهمیت بالایی برخوردار است.
منظورم از پذیرش، این است که دیگری را به گرمی مورد احترام و توجه قرار دهم؛ صرفا به عنوان یک شخص؛ مستقل از شرایط و وضعیت او. برایش به عنوان یک انسان، به شکل نامشروط ارزش قائل باشم؛ بدون هر قید و شرط دیگر. این یعنی احترام و علاقه نسبت به او به عنوان یک فرد مستقل و میل به اینکه او هم، احساساتش را به همان سبکی که خود می خواهد، در اختیار داشته باشد و تجربه کند. یعنی احترام برای نگرش های او در آن لحظه، بدون توجه به منفی یا مثبت بودن آن ها؛ و بدون توجه به اینکه این دیدگاه ها و نگرش ها تا چه حد ممکن است با نگرش هایی که او در گذشته داشته، در تناقض باشد.
این کتاب درباره ی من است به گونه ای که در آن جا با آن مراجع می نشینم. رویم به اوست و در آن تقلای ژرف و حساس، تا آنجا که بتوانم شرکت می کنم. درباره ی من است که می کوشم تجربه ی مراجع را همراه با معنی و احساس و مزه و طعمی که برای او داشته است، درک کنم. درباره ی من است که به خاطر فهمیدن آن مراجع و برای خطاپذیری انسانی خود، می خواهم زار بزنم و درباره ی شکست هایی است که گاه و بیگاه از این که زندگی را آن گونه که مراجع می بیند نمی توانم ببینم، نصیبم می شود. شکست هایی که مانند اشیاء سنگین فرود می آیند و بر سر راه پیچ در پیچ و پر از ظرافت رشدی که در حال تحقق یافتن است، قرار می گیرند.