ساعت پنج و نیم صبح زنگ ساعت کوکی در اتاقی که نور زیبای گرگومیش صبحگاهی سانفرانسیسکو در آن موج می زند به صدا در می آید و در فضای اتاق طنین می اندازد.
ایران اما لورن روی تختخواب دونفره ی بزرگ در حالی که خود را زیر پتو پنهان کرده هنوز هم خواب است و سگ او کلی هم روی زمین در گوشه ی فرش با دست و پای باز خوابیده است.
اولین چیزی که در آپارتمان لورن به چشم می آید فضای بسیار بزرگ آن است. آپارتمان او در طبقه ی بالای یک ساختمان سبک ویکتوریایی در گرین استرین واقع است. یک آپارتمان به سبک کلاسیک آمریکایی با پذیرایی بسیار بزرگ، آشپز خانه اوپن، اتاق رختکن، یک اتاق خواب و حمام بزرگ و پنجره دار.
شب خیلی کوتاهی بود. لورن دستیار بیمارستان مموریال سانفرانسیسکو بود. او در شیفت قبلی خود بیست و چهار ساعت کار کرده بود، زیرا در ده دقیقهی أخر شیفت کاری اش تعداد زیادی بیمار سوختگی در یک سانحهی آتش سوزی بزرگ را به اورژانس بیمارستان آورده بودند و او نگاه ناامیدانه و ملتمس همکارانش را تاب نیاورده | فورا دست به کار شده بود. لورن اولین گروه بیماران را مناسب با حال جسمی شان به بخش های مربوطه می فرستد و خسته و خواب آلود همه آنها را ویزیت می کند.
عقربه های ساعت پاندولی او ساعت دوونیم را نشان میدهند. لورن لباسهایش را | روی زمین می اندازد و نیمه برهنه به آشپزخانه می رود و یک چای گیاهی برای خودش درست می کند. او انواع و اقسام چای های گیاهی را در قفسهای کابینت درون یک ظرف شیشه ای برچسب خورده نگهداری می کند تا هر یک از چای ها عطر مخصوص خود را | حفظ کند. لورن لیوان چای را روی میز کنار تختخواب می گذارد لباس خواب میپوشد روی تخت دراز می کشد و پتو را محکم دور خودش می پیچد و فورا خوابش می برد.