مردم دو دسته اند؛ آنها که می خواهند پیدا باشند و آنها که می خواهند گم باشند. کسانی که می خواهند گم شوند شهرهای بزرگ را برای زندگی انتخاب می کنند. شهرهایی مثل تهران. تهران شهر مناسبی برای گم شدن، گم کردن خویشتن است که در تهران گاهی حتی خودمان را پیدا نمی کنیم. گم شدن به آدمی احساس امنیت می دهد. برای همین آنها که آبرو دارند، آبروشان را به هر چیز دیگری ترجیح می دهند به شهرهای بزرگ کوچ می کنند جایی که کسی آنها را نشناسد تا آبروشان نزد آنها که ایشان را می شناسند محفوظ بماند. آنها خودشان و آبروشان را در شهر بزرگ پنهان می کنند اما چه آبرومند، چه بی آبرو برخی گم شدن را دوست می دارند. پیوسته در سمت گم شدگی، گم کردن خویشتن اند. آنها عمدا به مناطق ناشناخته ای می روند تا بتوانند خود را در مسیر گم شدن قرار بدهند. گم شدن و هراس های ناشی از گم شدگی را دوست دارند.