در انتهای صحنه چند قفسهی چوبی پر شده از کتابهایی که بهعکس چیده شدهاند، چنانکه عنوان هیچیک از آنها دیده نمیشود. در سمت دیگر، کمد چوبی بزرگی است که پشت درهایش آینههای قدی است. در یک سمت کمد چتر، روسریها و جورابهای رنگی زنانه آویزان است و در سمت دیگر لباس های زنانه در شکلها و رنگهای جورواجور آویزان شده است. جلوتر از قفسههای کتاب، میز چوبی چهارگوش قرار دارد و پشت آن صندلی چوبی سادهای است. روی میز در یک بطری شیشهای چند شاخه گل زرد خودرو، چند برگه کاغذ و چراغ مطالعه است. جلوتر مبل بزرگ نارنجی رنگی است که روی آن یکی، دو بالش و ملحفه است (پیداست از آن بهجای تختخواب استفاده میشود). روی دیوار روبهروی مبل عکس سیاه و سفید بزرگی از زنی زیبا در حالتی که به دوردستها اشاره میکند، به چشم میخورد. مرد سیاه پوشیده، روبهروی عکس سیاه و سفید ایستاده است. دستمالکاغذی از جیب درآورده، اشکهایش را پاک میکند. به سمت کمد میرود با دست موهایش را مرتب میکند. شیشهی ادکلنی را برمیدارد و به سر و روی خود میپاشد (هم زمان در میان تماشاچیها بوی عطر منتشر شود). مرد در کمد را میبندد. کتش را درمیآورد روی تاج صندلی آویزان میکند. به سمت مبل میرود. دکمههای آستین و یکی، دو دکمهی پیراهنش را باز می کند. روی مبل منتظر مینشیند. زن از عمق صحنه (پشت کمد) وارد میشود. نگاهی به در و دیوار میاندازد.
کتاب خفه شو عزیزم!