داستانی دلگرم کننده.
جذاب و با پیچ و خم های غیرمنتظره.
داستان هشداردهنده ی «هیگ»، اثری منحصر به فرد است.
اما داستان ها همیشه دروغ نیستند. چیزهایی هستند که در تخیل ما اندوخته می شوند و این کار نویسنده است که به آن ها اشاره کند.
زندگی هیچ وقت یک جزء نبود. مواد مختلفی داشت. و برخی طعم ها بد بودند و برخی خوب، اما عشق، قدرتمندترین بود. اگر کسی دوستت داشت، همه چیز داشتی.
اگر به اندازه ی کافی جادو ببینی، کم کم عادی به نظرت خواهد آمد.
آیا کودک شما هر روز مطالعه می کند، نه به خاطر این که مجبور است، بلکه چون خودش دوست دارد؟
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟
کتاب جالبی بود در مورد یک پسر یک پسر که از زندگی اش رازی نیست و آرزو میکند که گربه باشد و داستان از اونجا جالب میشه
داستان کتاب خیلی بامزهست و همچنین یه کم دلهره آوره ! بارنی ویلو آرزو میکنه کاش بارنی ویلو نبود.. کاش یه گربه بود .. اون با خودش فکر میکنه که گربه بودن خیلی راحته؛ فقط یه جا لم میدی و همه عاشقت میشن! اما وقتی یه گربه میشه.. نظرش تغییر میکنه... ~ این داستان به شکل کاملا زیبا و گیرایی بهمون میگه باید خودمون رو بپذیریم. من چند سال پیش خوندمش اما واقعاً تاثیر عمیقی روم گذاشت :) پیشنهاد میکنم حتماً بخونیدش، لذت میبرید ✨🗣️
دیدین وقتی یه گربه رو میبینی که لم داده توی آفتاب و دراز کشیده، اون هم وقتی خودت داری بدو بدو میکنی تا به کارهات برسی، چقدر دلت میخواد جای گربههه باشی؟! خب بعد از خوندن این کتاب دیگه دلت نمیخواد! ایده جادوی گربه شدن بامزه بود، یه کم ترسناک بود، و یه کم فوری و فوتی همه چی به خوبی و خوشی پایان یافت! ولی تصویرهایی که میسازه، توی ذهن موندگارن!