حالا که می خواستند به رغم میلش او را به آدم دیگری بدل کنند پس او نشانشان می داد که چه توانایی های نهفته ای دارد. آنها را توی زمین خودشان شکست می داد و جواب نقشه های شیطانیشان را هم با یکی از نقشه های هولناک خودش می داد. مغازه ای که تلرکوفسکی واردش شد بوی گرد و خاک و پارچه ی نم دار می داد. پیرزنی که مسئول اداره ی آن جا بود حتی به اندازه ی سر سوزنی هم از ظاهر تلرکوفسکی تعجب نکرد. تلرکوفسکی فکر کرد او لابد باید به دیدن صحنه های این چنینی عادت داشته باشد. تلرکوفسکی زمان زیادی را صرف دیدن و انتخاب زمان زیادی کرد که پیرزن برای او آورده بود. کلاه گیس ها گران قیمت تر از آن بودند که انتظارش را داشت. با این حال در انتها گران ترین کلاه گیس را خرید. کلاه گیس را که روی سرش گذاشت بیشتر شبیه کلاه خودی از جنس خز بود. ابدا ظاهر ناخوشایندی نداشت. بعد هم بدون آن که کلاه گیس را از سرش بردارد مغازه را ترک کرد. در نسیم خنک خیابان طره های بلند مو همچون چین های پرچمی در اهتزاز با ملایمت به صورتش می خوردند.
چیزی که به ملایمت به صورتش می خورد پرچم نبود. پارچه ی کهنه ای بود که هستی شرم آور او را از نظر پنهان می کرد. بسیار خوب حالا که اینطور بود پس او هم این بازی را تا پایان منطقی اش دنبال می کرد. تمام بدنش را با نوار باند پیچی می پوشاند تا هیچ کس نبیند او به چه جذامی وحشتناکی تبدیل شده است.
رمان قابلتأمل و جالبیه که تأثیرات ویرانگر «فردگرایی» و «زندگی آپارتمانی» رو روایت میکنه.
داستان کتاب راجع به مرد جوانی به نام "ترلکوفسکی" ئه که در آپارتمان جدیدی که صاحب قبلیش خودکشی کرده ساکن میشه اما رفته رفته و به خاطر سخت گیری همسایه ها، که از کوچکترین صدایی گله و شکایت میکنن، دچار انزوا میشه وسواس فکری "ترلکوفسکی"، دربارهی سر و صدا، به قدری شدت میگیره که از تمام دوستانش کناره گیری میکنه و با پوشیدن دمپاییهای ابری، برای جلوگیری از هر گونه صدایی، سعی میکنه جوری رفتار کنه تا بهانهی جدید و تازه ای به دست همسایههای سخت گیرش نده. این کناره گیریها و وسواس فکری رفته رفته باعث افسردگی و انزوای "ترلکوفسکی" میشه و اونو به مرزی از جنون و پارانویا میرسونه که تصور میکنه همسایهها سعی دارن اونو به قتل برسونن
موضوع مورد بحث کتاب، تنهایی و انزوای بشر امروزیه. زندگیهای آپارتمانی و محصور شدن در چهار دیواریهای تنگ و دلگیری که به تابوت شباهت بیشتری دارن تا چیزی به اسم خونه. همهی اینها سبب شده تا انسانها خیلی بیشتر از گذشته از هم فاصله بگیرن و به انزوایی که این نوع زندگی به همراه اورده خو بگیرن
کتاب روانشناختی که فیلمش هم ساخته شده