از آنجا که باید برای خودم آغازی در نظر بگیرم، اگر می توانستم آن را به آغاز محل اقامتم مربوط کنم، کمکم می کرد. آیا جایی منتظر بودم تا این مکان آماده ی پذیرشم شود؟ یا منتظرم بود تا بیاییم و ساکنش شوم؟ از هر نظر که حساب کنی بهترین این فرضیه ها، از دیدگاه سودمندی، اولی است، و من هرازگاه فرصتی نصیبم می شود تا به آن اتکا کنم.
حالا کجا؟ حالا کی؟ حالا کی؟ بی هیچ پرسشی. من، می گویم من. بی هیچ باوری. پرسش ها، فرضیه ها، این ها را می گویم این. ادامه می دهم، پیش می روم، به این می گویم ادامه، به این می گویم پیش رفتن. می شود که یک روز، هم چنان که ادامه می یابد، یک روز فقط بمانم، در کجا، به جای رفتن، به روال قدیم، برای گذراندن روزوشب در جایی هرچه دورتر، دور نبود. شاید این گونه آغاز شد.
در موقعیت من، چگونه پیش بروم؟ با سرگشتگی ای ساده و محض؟ یا با تایید و انکارهایی که به محض به زبان آوردن باطل می شوند، یا زودتر یا دیرتر؟ به طور کلی. باید ترفندهای دیگری وجود داشته باشد. وگرنه به تمامی مأیوس کننده می شد. اما به تمامی مأیوس کننده است.