کتاب سوفیا پتروونا

Sofia Petrovna
کد کتاب : 2278
مترجم :
شابک : 978-964-209-318-2
قطع : جیبی
تعداد صفحه : 184
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1965
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

از رمان های کلاسیک پرفروش در روسیه

معرفی کتاب سوفیا پتروونا اثر لیدیا چوکوفسکایا

کتاب سوفیا پتروونا، رمانی نوشته ی لیدیا چوکوفسکایا است که نخستین بار در سال 1965 وارد بازار نشر شد. این کتاب را می توان شرح داستانی نویسنده از دوران «پاکسازی بزرگ» (عملیات سرکوب سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی از سال 1936 تا 1938 میلادی) در نظر گرفت. سوفیا، زنی بیوه است که به عنوان تایپیست در چاپخانه ای در لنینگراد کار می کند. وقتی پسر این شخصیت درگیر ماجراها و آشوب های «پاکسازی بزرگ» می شود، سوفیا به صف طویل زنانی می پیوندد که پشت در مراجع قضایی ایستاده اند با این امید (هرچند ناچیز) که خبری خوب را دریافت کنند. سوفیا پس از مواجهه با دنیایی که اخلاقیات در آن معنایی ندارد، به جنون پناه می آورد؛ جنونی که خود را با توهماتی نشان می دهد که تفاوت چندانی با دروغ های اطرافیانش برای محافظت کردن از خودشان ندارد. رمان سوفیا پتروونا، شرحی جذاب، کمیاب و فوق العاده ارزشمند از «پاکسازی بزرگ» استالین است.

کتاب سوفیا پتروونا

لیدیا چوکوفسکایا
لیدیا چوکوفسکایا، زاده ی 24 مارس 1907 و درگذشته ی 8 فوریه ی 1996، شاعر و نویسنده ای روس بود. چوکوفسکایا در هلسینکی امروز که در آن زمان بخشی از امپراتوری روسیه بود، به دنیا آمد. او فرزند کورنی چوکوفسکایا، شاعر و نویسنده ی ادبیات کودک، بود. چوکوفسکایا در سال 1927 به لنینگراد رفت و به عنوان ویراستار کتاب های کودک مشغول فعالیت شد. او پس از مدتی به نوشتن داستان روی آورد و در آثارش به موضوعاتی تاریخی و سیاسی پرداخت.
نکوداشت های کتاب سوفیا پتروونا
Remarkable and superbly written.
شایان توجه و با نثری خارق العاده.
Times Literary Supplement Times Literary Supplement

One of the most interesting novels in modern Russian literature.
یکی از جذاب ترین رمان ها در ادبیات مدرن روسیه.
Amazon Amazon

A simple but effective story.
داستانی ساده اما تأثیرگذار.
Complete Review

قسمت هایی از کتاب سوفیا پتروونا (لذت متن)
کار کردن در یک دفتر انتشاراتی، سوفیا پتروونا را کاملا مسحور و افسون کرده بود. بعد از یک ماه کار، واقعا دیگر نمی فهمید چطور تا آن زمان توانسته بدون شغل سر کند. بله، البته که برایش ناخوشایند بود صبح به آن زودی و در آن سرما با نور چراغ بلند شود. سرمای صبح هم، هنگام انتظار برای سوار شدن به تراموا و لا به لای جمعیتی خواب آلود و عبوس، استخوان سوز بود. بله، تلق تلوق ماشین های تحریر هم در اواخر روز باعث سردردش می شد. اما با همه ی این ها، کار کردن چقدر مسحورکننده و جالب بود!

در بچگی، عاشق رفتن به مدرسه بود و همیشه وقتی سرما می خورد و ناچار در خانه نگهش می داشتند، اشکش درمی آمد. حالا هم عاشق رفتن به دفتر کار بود. مسئولان انتشاراتی، وقتی دیدند چقدر وجدان کاری دارد و چقدر رازدار است، خیلی زود او را ماشین نویس ارشد موسسه کردند؛ در واقع مسئول گروه ماشین نویسی. تقسیم کار بین ماشین نویس ها، شمردن صفحات و تعداد سطرها، و سنجاق کردن ورق ها از وظایف او بود؛ و سوفیا پتروونا این کارها را به مراتب بیش از ماشین کردن متن ها دوست داشت.

برای لحظه ای به هیچ چیز جز همین اشیاء فکر نمی کرد. این چیزها را به جا می آورد: پنجره، صندلی، لباس. اما لحظه های بعد، جایی کنار قلبش، یک حس وحشت جان می گرفت، چیزی مثل حس درد، و از میان همه ی آن درد، ناگهان همه چیز را به یاد می آورد.