من متقاعد شده ام که هیچ یک از نویسندگان آشنای من نمی توانند روزی را بدون نسخه ای از کتاب جادویی ناتالی گلدبرگ پشت سر بگذارند.
آموختن نویسندگی، فرایندی خطی و مستقیم نیست. برای این که شخص نویسنده خوبی شوید، قاعده ای منطقی به صورت الف-ب-پ وجود ندارد.
قاعده ام تمام کردن یک دفتر در ماه است. (همواره در حال ایجاد رهنمودهایی برای نوشتن خود هستم. صرفا پر کردن دفتر به عنوان تمرین.) ایده ال من این است که هر روز بنویسم.
وقتی شروع می کنی به نوشتن از ذهن خودت، شاید تا پنج سال چیزی جز یاوه ننویسی، چون آن ها را بیش از اینها گرد آورده ایم و شادمانه خود را از آن ها دور نگاه داشته ایم. پس باید به رخوت و ایستایی و ناامنی و انزجار از خویشتن و این ترس خود که حرف برای گفتن نداریم بنگریم.
هم خودمان اهمیت داریم، هم زندگیمان: اهمیتی بسزا، و جزییاتش چنان مهم که ثبت شود. نویسندگان باید این گونه بیندیشند. و باید این گونه قلم در دست بنشینیم. «ما انسان ها اینجا بودیم و این گونه زیستیم.» بگذارید بدانند جهان بر ما چگونه گذشت. جزییات مهم است. اگر نه، پس چه چیز اهمیت دارد.
این تکنیک که با نام «آینه داری» نیز شناخته می شود، در صورت استفاده ی درست و مناسب، روشی عالی برای خلق تعلیق و تنش دراماتیک در مخاطبین است.
«زاویه ی دید»، داستان ها را به آثاری جدید تبدیل می کند و نشان می دهد ما به جای نیاز داشتن به مجموعه ای جدید از رویدادها، فقط به شیوه ای جدید برای نگاه کردن به آن ها نیاز داریم.
نوشتن یک داستان، مانند ساختن یک خانه است: ممکن است تمام ابزار و ایده های مورد نیاز را در اختیار داشته باشید، اما اگر پِی و و بنیان اثر محکم نباشد، حتی زیباترین سازه ها نیز دوامی نخواهند داشت.
کاراکترهایی پیچیده که وجهی تاریک در وجود آن ها به چشم می خورد
در این مطلب به چهار نوع اصلی در سبک های نگارش می پردازیم و همچنین، شیوه ی استفاده از آن ها را مرور می کنیم.