کتاب «بگذار با تو روراست باشم» رمانی نوشته ی «ریچارد فورد» است که اولین بار در سال 2014 منتشر شد. «ریچارد فورد» از طریق شخصیت «فرانک بسکم»—مردی دمدمی، شوخ طبع، رک، باهوش و اغلب ناسازگار—بلندپروازی ها، رنج ها، آرزوها، دستاوردها و شکست های یک زندگی آمریکایی را به شکلی به یاد ماندنی به تصویر کشید. اکنون «فورد» در کتاب «بگذار با تو روراست باشم»، جانی دوباره را به این شخصیت جذاب، در رویدادهای پس از وقوع «طوفان سندی»، بخشیده است. در چهار بخش روایی مختلف، «فرانک» تلاش می کند تا با جهانی که یک فاجعه ی طبیعی آن را زیر و رو کرده، مواجه شود و در آن به زندگی ادامه دهد. این کتاب، ادیسه ای شگفت انگیز و بسیار سرگرم کننده از میان آمریکا است.
با بلوغ و درخشش نویسنده ای در نقطه ی اوج توانایی های خود.
اثری سراسر لذت بخش.
هم خنده دار و هم عمیق.
واقعیت امر این است که الان چند ماهی است-چیزی که شاید در این لحظات پایانی زندگی (الان شصت و هشت سالم است) عجیب به نظر برسد-سعی می کنم تا جایی که می توانم از شر دوستان خلاص شوم و راستش را بخواهید تعجب می کنم که چرا بقیه ی آدم ها این کار را نمی کنند که وسیله ای ساده و عملی است برای رسیدن به یک نظم و نسق لذت بخش که برای آخر بازی خوب است.
زندگی آدم مخصوصا وقتی به بزرگسالی می رسد، همیشه پر است از زیاده روی هایی که عاقبتش به کمبود ختم می شود. این کمبود (از نظر من البته) از آن کمبودهایی است که بهتر از هر چیز دیگری است که قبلا پیش آمده-علاوه بر این که خیلی هم آسان تر است.
هیچ کدام از ما-تا آن جایی که من می دانم-واقعا طوری طراحی نشده ایم که آن همه دوست داشته باشیم. درباره ی این موضوع مطالعه کرده ام و آمارهای موسسه ی «کولیج» هم (که البته شروع با آن اصلا به نفعتان نیست) نشان می دهد که هر کدام از ما حداکثر 40 درصد از وقت محدودمان را به پنج نفر که مهم ترین آدم هایی هستند که در زندگی می شناسیم، اختصاص می دهیم. چون کیفیت دوستی با وقتی که برای آن صرف شده است، معین می شود، داشتن بیشتر از پنج دوست واقعی به احتمال زیاد غیرممکن است.
افسوس که سه گانه فرانک بسکوم را کسی ترجمه نکرده و شما برای اولین بار اینجا با فرانک آشنا میشید.واقعا چرا ؟کتاب(ورزشی نویس)سال ۱۹۸۶ نوشته شده چه ایرادی داشته ۳۷ ساله هیچکس ترجمش نکرده ولی راک اسپرینگز را دونفر مختلف ترجمه کردند.