از دل گریخته ها، در حقیقت از دلی نگریخته اند، همچنانند که همه آدمها و همه وقایع که فراموش می شوند. روزگارانی در دل ها بوده اند، اما با گذر زمان از یاد رفته اند. آیا اگر دوباره به یادها آورده شوند، در دلها جامی گیرند؟ این وسوسه ای است که آدمی را وا می دارد تا از گنج صندوقخانه یاد بیرونشان آورد و بر صفحه سفید بسپارد، شاید دوباره در دلها جایی بگیرند. از دل گریخته ها، قصه نیستند که ساخته تخیلی باشند. شاید گوشه هایی از چهل تکه وجودشان در تاریخ اثری گذاشته باشد اما تاریخ هم نیستند. از دل گریخته ها، گاه به روزگار خود سری و سامانی داشته اند، چندان که رفته اند تا در میان هزاران و هزاران هزار خاطره مدفون شوند، اینک بادی دوباره از آنها می شود.
از دل گریخته ها، واقعیت بوده اند. بوده اند، حادثه شده اند، رخ داده اند، گیرم گاه در روایت، به دلخواه آسمانشان را که ابری و خاکستری بوده، آبی کرده ام و درختان خشک را سبزی داده ام. گاه حتی درختی کاشته ام در حیاط خالی شان. گاه آنها را عشقی بخشیده ام و گاه در غمی نشانده ام.
روایت آخر، عقرب و گل سرخ، همانی بود که از مسعود بهنود سراغ داشتم. مانند روایت سه زن، امینه و خانوم! مهم نیست که این روایت چقدر واقعی و چه قدر بر بال خیال مسعود بهنود، به پرواز در آمده باشد. در این روایت اثری از نامی به صراحت نیست. گیرم که رئیس الوزر، وثوق الدوله و عالیجناب، احمد قوام باشد. آن چه هست، روایت فوق العاده ای بود.
داستان" بدل " به نسبت بقیه داستانها و کتابهای مسعود بهنود، چندان جذاب نبود!
آقای مسعود بهنود یکی از نویسندگان توانمند محسوب میشه که در حوزه تاریخ معاصر(قاجار و پهلوی)روایات مستند تاریخی رو با مخیله و ذهن خلاق اش چنان آرایش و قلم زده که هر خواننده علاقه مند به موضوعات تاریخی رو جذب خودش میکنه اما نکته قابل تامل قیمت بالای کتب منتشر شده جناب بهنود در قیاس با کتب دیگر نویسندگان با همین قطع و جلد است!
کتاب نسبتا به دل نشست و هرچه به انتها نزدیک میشد خواندنی ترمیشد
کتاب نسبتا به دل نشست و هرچه به انتها نزدیک میشد خواندنی ترمیشد
مسعود بهنود در کتابهای خود قصه و واقعیت را چنان زیبا و روان در هم میآمیزد که تفکیک این دو از هم برای خواننده کتاب در بسیاری موارد سخت است و من از علاقمندان مطالعه کتابهای او هستم
روان و دلنشین بود...