این کتاب به نام "فیثاغورس حکیم" تألیف شده است تا به طرزی جذاب و دلنشین، توجه خوانندگان را به خود جلب کند و اهمیت آن را برای دانشمندان و دست اندرکاران در زمینهی اطلاعات افزایش دهد. نویسنده در این اثر همانند یک نقاش ماهر، با استفاده از نقوش و تصاویر، داستانهای تاریخی را بازگو میکند و به بررسی موضوعاتی چون تاریخ، عادات، اخلاق، علم و معرفت گذشتگان میپردازد. این کتاب با شیوهای زیبا و دلپذیر این مسائل را به تصویر میکشد و از طریق آن به خوانندگان خود ارائه میدهد.
در بخشی از کتاب آمده است:
" نخستین نکته که به وضوح تباین مبانی اندیشه ورزی را در ایران و یونان بخوانید شرق و غرب - نشان میدهد به سنت اورگرم مربوط می شود. در فصل سوم کتاب که تحت عنوان زرتشت و فیثاغورس است زرتشت سعی میکند با فرو بردن دست خود در روی گداخته حقانیتش را به مغان ثابت کند. در میان بقیه ی چیزها، مکالمه ای که در این جا بین این دو صورت میگیرد از حیث فلسفی و اندیشه انتقادی یکی از بخشهای مهم کتاب .است از یک سو زرتشت است که میکوشد «معجزه ای بیاورد و از سوی دیگر حکیم اهل تب است که میکوشد نشان دهد این کار او نه معجزه که به آسانی قابل توضیح علمی» است."
برخی احتمال میدن که فیثاغورث با زرتشت دیدار داشته.
آخه فیثاغورث که ایران نیامده
کی گفته ایران نیومده؟ میشه با قطعیت گفت؟ یعنی دروغ گفته اومده شوش؟
دقیقا همینطور.. این کتاب از دید نویسنده نوشته شده و بیشتر به داستان گرایش داره تا واقعیت تاریخی، در هیچ کجای زندگی نامه فیثاغورث اسمی از سفر به ایران نیومده