کتاب تمثیلات

Parables in German and English
کد کتاب : 2893
مترجم :
شابک : 9789649971285
قطع : جیبی
تعداد صفحه : 168
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 1935
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب تمثیلات اثر فرانتس کافکا

آثار باقی‌مانده از فرانتس کافکا نشان می‌دهد که تمثیل برای او تنها نوعی ژانر ادبی نیست، بلکه جهان زیستن او را به تصویر می‌کشد. این جهان، با ابهام‌های زیادی طراحی شده است و این ژانر نقش مهمی در تاریخ ادبیات معاصر ایفا کرده است. با این حال، قصد کافکا همواره نوآوری نبوده است، بلکه او به واسطه ادبیات، هستی‌شناسی خود را بیان می‌کند. نویسنده‌ای که هویت خود را ادبیات می‌شناسد، انتظار نداریم دیگری را برای خلق آثار جدید داشته باشد. از این رو، صورت تمثیلی و ناتمام ماندن برخی از آثار کافکا، دلایل ساختاری و جهان‌بینی او را به نمایش می‌گذارد. فرانتس کافکا، متولد ۳ ژوئیه ۱۸۸۳، یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان آلمانی‌زبان در سده ۲۰ میلادی است و آثار او به‌عنوان یکی از موثرترین آثار ادبیات غرب شناخته می‌شوند.

فرانتس کافکا به دوست نزدیک خود، ماکس برود، وصیت کرده بود که تمام آثار او را بسوزاند. با این حال، ماکس برود از این دستور وصیت‌نامه عمل نکرد و بیشتر آثار کافکا را منتشر کرد و دوستش را به شهرت جهانی رساند. آثار او شامل مسخ، رمان محاکمه و رمان قصر که ناتمام مانده است، می‌شوند و این اثرها با توصیف اتفاقات نامعقول و فراواقع‌گرایانه به سبک کافکایی شناخته می‌شوند.

فرانتس کافکا در تاریخ ۳ ژوئن ۱۹۲۴ به علت بیماری سل از دنیا رفت.

کتاب تمثیلات

فرانتس کافکا
فرانتس کافکا، زاده ی ۳ ژوئیه ۱۸۸۳ و درگذشته ی ۳ ژوئن ۱۹۲۴، یکی از بزرگ ترین نویسندگان آلمانی زبان در قرن بیستم بود. آثار کافکا در زمره ی تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به شمار می آیند.کافکا در یک خانواده ی آلمانی زبان یهودی در پراگ به دنیا آمد. در آن زمان پراگ مرکز بوهم بود، سرزمینی پادشاهی متعلق به امپراتوری اتریش - مجارستان. او بزرگ ترین فرزند خانواده بود و دو برادر کوچک تر داشت که قبل از شش سالگی فرانتس مردند و سه خواهر که در جریان جنگ جهانی دوم در اردوگاه های مرگ نازی ها جان باختند.پدرش...
قسمت هایی از کتاب تمثیلات (لذت متن)
پس گیسوی بافته شده اش که برای کودکان هیبتی داشت هرچه بیش تر فرومی افتاد و از مالش آن بر ابریشم زربفت جامهٔ مراسم جشن او نجوایی آرام برمی خاست. در همین وقت بود که یک کرجی روبه رویمان توقف کرد. کرجی بان به پدرم اشاره کرد تا از خاکریز پایین برود و خودش از طرف دیگر بالا آمد. در نیمهٔ راه به هم رسیدند، کرجی بان چیزی در گوش پدرم زمزمه کرد و برای این که به او کاملا نزدیک شود او را در بغل گرفت. از حرف هایشان چیزی نفهمیدم، فقط ظاهرآ می دیدم که چطور پدرم آن خبر را باور نمی کند، کرجی بان سعی می کرد ثابت کند که حقیقت را می گوید، اما پدرم باز هم باورش نمی شد. کرجی بان با شور و هیجانی که خاص دریانوردان است کم مانده بود برای اثبات حقیقت یقهٔ خود را چاک دهد که پدرم قدری آرام شد و کرجی بان با سروصدای بسیار درون کرجی جست و دور شد. غرق در افکار خویش، پدرم پیش من بازگشت، چپقش را با ضربه ای خالی کرد و پشت شال کمرش فروبرد. گونه هایم را نوازش داد و سرم را در بغل کشید، این کار را بیش از هر چیز دوست داشتم، مرا بی نهایت خوشحال می کرد، بدین ترتیب به خانه آمدیم. آن جا روی میز حریرهٔ برنج آماده بود و از آن بخار برمی خاست.