صدای گاری را شنیدم که از پشت حصارهای باغ رد میشد هر از گاهی با جنبشی که در میان شاخ و برگ ها می افتاد آن ها را می دیدم . تابستان که میشد چرخ ها و میله های چرخ ها چه سر و صدایی میکرد .کارگران از مزرعه باز می گشتند و طوری می خندیدند که احساس شرم میکردی
تا عصر همینطور سر می کردیم. شب و روز معنا نداشت. گاه دکمه های جلیقه مان مثل دندان به هم می سایید. خیلی زود در فاصله هایی مشخص میدویدم. آتش در دهان، مانند جانوران مناطق چاره. مانند سواران زره پوش جنگهای قدیم و با عزمی که در پاهایمان بود به سمت جاده اصلی میدویم. برخی وارد خندق می شدند. در سراشیبی تاریک آن لحظه ای ناپدید میشدند و بعد مانند غریبه ها از مسیر مزرعه بالا ایستاده بودند و پایین را نگاه می کردند.
در این حال به پشت دراز میکشی و درمانده و پریشان به این می اندیشی که در آن گودال چه طورپاها را راحت دراز کرده و به خواب خواهی رفت. سپس اگر پسر بچه ای دست به کمر با پاشنه های سیاه از بالای سر همه از سراشیبی به روی جاده می جهید، پلکها را باز و بسته می کردی.
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
پژوهشگران در سال های اخیر، به ارتباطاتی میان شباهت های اعصاب شناختیِ بیماری های روانی، و خلاقیت در ذهن اشاره کرده اند.
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
داستان های «فرانتس کافکا»، معنی هایی را در خود جای داده اند که تنها پس از مطالعه ی چندباره ی آثار او برای مخاطبین آشکار می شوند.
در دست گرفتن جایزه نوبل ادبیات برای همه نویسندگان یک آرزو و رویا است. اما این رویا برای همه محقق نشد.
مخاطبین امروزی می توانند قدردان براد باشند که آثار کافکا را نگه داشت ولی واقعیت امر این است که کتاب محاکمه به خاطر «یک خیانت در امانت» در دسترس ما است
مطالعه ی آثار عجیب و کابوس وار کافکا به ما یادآوری می کند که پشت نقاب زندگی روزمره ی هر فرد، یک زندگی عاطفیِ منحصر به فرد و پر فراز و نشیب وجود دارد.