شازده کوچولو پرسید:«آیین یعنی چی؟» روباه گفت: «آیین هم چیز فراموش شده ی دیگری است. آیین باعث می شود یک روز با بقیه ی روزها و یک ساعت با بقیه ی ساعت ها متفاوت باشد. مثالی برای آیین بزنم. آدم هایی که من را شکار می کنند پنجشنبه ها در روستا می مانند و با زنان جشن و پای کوبی راه می اندازند. به همین دلیل هم پنجشنبه ها محشر است و من برای گردش حتی تا نزدیکی تاکستان ها هم می روم. اما اگر قرار بود روز جشن و پای کوبی معلوم نباشد و همه ی روزها مثل هم باشند، من همین یک روز تعطیل را هم نداشتم.» شازده کوچولو به این ترتیب روباه را اهلی کرد. اما وقتی ساعت رفتن نزدیک شد، روباه گفت: «خیلی گریه می کنم...» شازده کوچولو گفت: «همه اش تقصیر خودت است. من که بد تو را نمی خواستم. خودت گفتی اهلی ات کنم.» روباه گفت: «همین طور است.» شازده کوچولو گفت: «اما حالا می گویی خیلی گریه می کنی.» روباه گفت: «همین طور است. پس کلی ضرر کرده ای! نه، اتفاقا، به خاطر رنگ گندمزار هم که شده کلی سود کردم.» روباه گفت:«برگرد و دوباره به دیدن گل های سرخ برو تا بفهمی گل تو توی دنیا یکتاست. بعد که برگشتی باهم خداحافظی کنیم، به جای هدیه، رازی را به تو می گویم.» شازده کوچولو به دیدن گل های سرخ رفت و به آن ها گفت: «شما اصلا شبیه گل سرخ من نیستید. شما هیچ چیز نیستید، نه کسی شما را اهلی کرده و نه شما کسی را اهلی کرده اید. شما مثل روباه هستید وقتی هنوز اهلی اش نکرده بودم یعنی روباهی مثل صد هزار روباه دیگر. اما حالا که روباه دوست من شد، توی دنیا یکتاست.» گل های سرخ حسابی دمغ شدند. شازده کوچولو گفت:«شما خوشگلید، اما هیچ چیز ندارید. آدم نمی تواند به خاطر شما بمیرد. کل سرخ من را هم ممکن است عابر معمولی فکر کند فرقی با بقیه ی گل های سرخ ندارد. اما گل سرخ من به تنهایی از همه ی شما مهم تر است، چون گلی است که آبش دادم. چون گلی است که زیر حباب گذاشتمش، چون گلی است که پشت حصیری پناهش دادم که جلو باد را بگیرد، چون گلی است که کرم هایش را کشتم (به جز دو سه تا که قرار است پروانه شوند) چون گلی است که گوش به ناله ها یا خودستایی ها یا گاهی هم سکوت هایش دادم. چون گل سرخ من است.» پس پیش روباه برگشت. گفت: «بدرود...» روباه گفت:«بدرود. این هم رازی که قرار بود بگویم. خیلی ساده است: فقط با دل می شود دید. چشم اصل را نمی بیند.»
«پرواز شبانه» دومین رمان بلند آنتوان دو سنت اگزوپری است که نخستین بار در سال 1931 در پاریس انتشار یافت توانست با سرعتی باورنکردنی به یکی از پرفروشترین کتابها در سطح جهان تبدیل شود.
«شازده کوچولو»، این شاهکار ادبی پر از درس هایی است که کودکان را برای ورود به دنیای بزرگترها آماده می کند.
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟