پدر در تمام مدت جنگ جهانی اول در ارتش خدمت می کرد؛ یعنی تا پنج سالگی ام او را آن قدرها ندیده بودم که مایۀ نگرانی ام بشود. بعضی وقت ها شب ها که از خواب بیدار می شدم جثۀ بزرگی را در لباس نظامی می دیدم که زیر نور شمع با دقت به من نگاه می کند. گاهی صبح زود صدای بسته شدن در ورودی و کشیده شدن چکمه های میخ دارش را بر سنگ فرش خیابان می شنیدم. این ها چیزهایی بود که از رفت و آمد های پدر متوجه می شدم. پدر مثل بابانوئل به شکل سحرآمیزی می آمد و می رفت. در حقیقت، با این که صبح زود در تخت خواب بزرگ بین او و مادرم له می شدم، این سر زدن هایش را دوست داشتم. سیگار می کشید که رایحۀ خوشایندی به او می بخشید و صورتش را اصلاح می کرد که به نظرم دلیل جاذبۀ عجیبش همین بود.
نویسندگان پرتعدادی در «ادبیات روسیه» ظهور کرده اند که ایده های ژرف، آثار ادبی و توانایی آن ها در داستان سرایی در طول زمان طنین انداز بوده است.
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
در دست گرفتن جایزه نوبل ادبیات برای همه نویسندگان یک آرزو و رویا است. اما این رویا برای همه محقق نشد.
یکی از مهم ترین عناصر ادبی در آثار چخوف، «شخصیت» است؛ او نویسنده ای بود که احساسات زیادی برای هیجانات درونی شخصیت هایش داشت.
کتابی خواندنی و جذاب