سلطان احمدمیرزا در بچگی، شاگردی درسخوان و باهوش بود و در پایان سال، در میان سی نفر شاگرد، اول شد. قرار شد برای او جایزه ای تهیه گردد. عده ای پیشنهاد کردند برای شاه حساب بانکی افتتاح شود و چنین نیز شد. در بانک شاهی، حسابی برای شاه به مبلغ پنج هزار تومان آن زمان، به عنوان جایزۀ شاگرداولی باز کردند و شاه، سال بعد نیز شاگرد اول شد و این بار مبلغ دیگری به حسابش اضافه شد و این عمل در علاقه مند کردن بی اندازۀ احمدشاه به پول بی تأثیر نبود.
اکثر نشانه های یک فرمانروای بد را داشت: ترسو بود، دودل بود، قادر به گرفتن تصمیمات قاطع نبود، برای مواجهه با اشکالات ارادۀ قوی نداشت، اطرافیان را به دیدۀ سوءظن می نگریست، خسیس بود، مال اندوزی را تا سرحد جنون دوست می داشت، رشوه می گرفت و از عیش و نوش غفلت نداشت. اما در مقابل، ادب، نزاکت، فروتنی و مهربانی بی آلایش از محسنات او بود.
نیمه شبی تلاش کرد مخفیانه سوار الاغی شود و به زرگنده پیش پدر و مادر خود رود؛ اما موفق نشد». مشروطه خواهان تصمیم گرفتند برای تربیت شاه خردسال، هر آنچه می توانند انجام دهند. اما به روایت کتاب «هرچند پس از خلع شدن محمدعلی شاه، مشروطه خواهان موفق شدند بسیاری از اشخاص و عناصر موذی را از پیرامون شاه خردسال دور کنند، ولی در منظور اصلی خود که ساختن پادشاهی نمونه از او بود، کامیاب نشدند. آن ها توانستند تماس های خارجی احمدشاه را زیر مراقبت بگیرند؛ اما نتوانستند او را از تأثیر نفوذهای خطرناک اندرون حفظ کنند. ده ها خویشاوند قاجار (عمو، عمه، خالو، خاله) بی هیچ مانعی به شاه دسترسی داشتند. شاه اغلب ساعات فراغت را در محیط فاسد کنندۀ اندرون، یعنی محیط تزویر و خرافات و غیبت، کهنه پرستی و بدگویی پشت سر مشروطه می گذراند.