آنچه این خلاصه مختصر از زندگی نامه ها را خواندنی می کند ، آشکار کردن تنوع بی حد و حصر ، ظرافت غیر قابل پیش بینی و تکرار نشدنی روال زندگی هنرمندان است.
شگفت انگیز . . . تقریبا هرکسی که اثر خود را بر هنر و اندیشه مدرن گذاشته، در این کتاب آمده است.
کتابی که زمین گذاشتن آن دشوار است.
چکیده ی کری روشنگر و دلپذیر است.
فرصتی برای آشنایی با زندگی بزرگان در زمان پیروزی، اوقات دراماتیک، شکست ها و جدایی ها؛ این اثر باعث شگفتی کسانی خواهد شد که می خواهند بدانند چطور یک روز را به بهترین شکل بگذرانند.
گنجینه ای از حکایت های سرگرم کننده و قیاس های قابل تامل.
عالی . . اگر در مورد عادات مشهورترین آهنگسازان ، نویسندگان و نقاشان کنجکاو هستید و یا به دنبال روش هایی برای تقویت کارهای خلاقانه خود هستید ، این کتاب الهام بخش شما خواهد بود.
هلر رمان تبصره 22 را عصرها بعد از بازگشت از سر کار و پشت میز آشپزخانه ی خانه اش در منهتن می نوشت. خودش می گوید: «هشت سال تمام، شبی دو سه ساعت برایش وقت گذاشتم. یک بار وا دادم و با همسرم به تماشای تلویزیون نشستم. تلویزیون دوباره مرا فرستاد سراغ تبصره ۲۲. نمی توانستم تصورش را هم بکنم که آمریکایی هایی که رمان نمی نویسند، شب ها را چطور می گذرانند». هلر بعد از فروش امتیاز تبصره ی ۲۲ برای ساخت فیلمی از روی آن» کار تبلیغات را رها کرد و تمام وقت مشغول نوشتن شد. با این همه، هنوز هم خیلی کند کتاب می نوشت؛ رمان دومش چیزی انفاق افتاده سیزده سال بعد از تبصره ۲۲ درآمد. او در سال ۱۹۷۵ و در مصاحبه ای روش کارش را چنین شرح داد: «صبح ها دو سه ساعت می نوشتم. بعد به باشگاهی می رفتم و ورزش می کردم. ناهارم را تنها و در رستورانی کوچک می خوردم. بعد به خانه ام برمی گشتم و باز هم کار می کردم. گاه دراز می کشیدم و تمام عصر را فقط به کتابم فکر می کردم؛ اگر دوست دارید اسمش را بگذارید خیال بافی. شب ها اغلب با دوستانم برای شام بیرون می رفتم». هلر در دفترچه های زرد رنگی می نوشت و هر متن را بارها و بارها به دقت بازنویسی می کرد. ابتدا با دست و بعد با ماشین تحریر و سرانجام نسخه ی نهایی را به حروفچین می سپرد. خودش می گفت:«اصلا به خودم سخت نمی گیرم». موقع کار دوست داشت موسیقی کلاسیک گوش کند، به خصوص باخ. اگر یک روز نمی نوشت، خودش را سرزنش نمی کرد. خودش می گوید: «این یک کار هر روزه است. با این حال اگر کار نکنم، هیچ وقت احساس گناه به من دست نمی دهد. اجباری در نوشتن ندارم و هرگز هم نخواهم داشت. آرزوهایی در سر دارم و نیز جاه طلبی هایی در نوشتن؛ اما این ها دال بر واژه ی "انگیزه" نیستند». او نگران سرعت بازدهی اش هم نبود: «من در نهایت کندی می نویسم. با این حال، اگر هفته ای پنج روز و روزی یکی دو صفحه بنویسم، یک سال که بگذرد می شود سیصد صفحه و خیلی هم خوب است».
بسیار عالی ، عاداتی که بزرگان رو میسازنند.
کتاب جالبی بود. مهمترین مزیتش این بود که نویسندگان و هنرمندان رو از اون جایگاه دست نیافتنی و قله بودن آورد پایین و کمی از زندگی واقعی فرد و آداب کارهای روزانه اش برامون گفت.
بسیار جالب و خواندنیست و اطلاعات مفید و تاثیرگذاری از انسانهای نیک روزگار به دست میدهد .