کتاب نیم طبقه

The Mezzanine
کد کتاب : 36634
مترجم :
شابک : 978-6002784094
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 208
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 1988
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

نیم طبقه
The Mezzanine
کد کتاب : 37208
مترجم :
شابک : 978-9643748081
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 218
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 1988
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب نیم طبقه اثر نیکلسن بیکر

کتاب نیم طبقه (1988) اولین رمان نویسنده آمریکایی نیکلسون بیکر است. آنچه را که در زمان استراحت ناهار در ذهن یک مرد می گذرد، روایت می کند. در ظاهر، رمان به سفر ناهار مردی به بالا رفتن از پله برقی در نیم طبقه ساختمان اداری که در آن کار می کند (ساختمانی بر اساس خاطرات بیکر از میدتاون پلازای روچستر) می پردازد. با این حال، ماهیت رمان با افکاری که در چند لحظه در ذهن یک فرد می‌گذرد و ایده‌هایی که اگر به او زمان داده می‌شد تا این افکار را تا نتیجه‌گیری‌هایشان فکر کند، به وجود می‌آیند، درگیر می‌شود. کتاب "نیم طبقه " داستان را از طریق استفاده گسترده از پاورقی ها بیان می کند - برخی از آنها بخش عمده صفحه را تشکیل می دهند - در حالی که راوی در ذهن و گذشته خود سفر می کند. پاورقی ها کاملا مفصل هستند و گاهی اوقات به سطوح مختلف انتزاعی واگرا می شوند. نزدیک به پایان کتاب، پاورقی چند صفحه ای با موضوع خود پاورقی ها آمده است. کتاب "نیم طبقه" اساسا بدون طرح است، یک داستان تخیلی جریانی از آگاهی است که به تفصیل به بررسی فعالیت های ساعت ناهار کارمند جوان هووی می پردازد، که ناهار ساده او (پاپ کورن، هات داگ، کلوچه و شیر) و خرید یک جفت بند کفش جدید برای اوست. رمان انحرافی بیکر که تا حدی از پاورقی‌های گسترده تا چندین صفحه تشکیل شده است، تفکرات هاوی را در مورد انواع پدیده‌های روزمره دنبال می‌کند، مانند اینکه چگونه کارتن‌های شیر کاغذی جایگزین بطری‌های شیر شیشه‌ای شدند.

کتاب نیم طبقه

نیکلسن بیکر
نیکلسن بیکر (متولد 7 ژانویه 1957) رمان نویس و مقاله نویس آمریکایی است. داستان های او عموماً به توصیف و شخصیت پردازی دقیق بر روایت تأکید می کند. او همچنین کتابهای غیر داستانی می نویسد.
قسمت هایی از کتاب نیم طبقه (لذت متن)
از سمت توالت مردانه صدای غرش سیفون می آمد، خیلی طولی نکشید که شنیدم یکی دارد با سرخوشی آهنگ "من یه سرباز فوکولی آمریکایی ام" را با سوت می زند و کلی شگردهای عجیب وغریب پیاده می کند - چیزی که خیلی بیش تر از همه جلب توجه می کرد شگردهای آوازخوانی اهالی کوهستان های سوئیس و آن ورها بود، مثلا وقتی می خواست صدای "ای" توی "فوکولی" را با سوت بزند، طبق شگرد آن آوازها آن بابایی که داشت سوت می زد می بایست صداها را هم زمان و خیلی تروفرز بین صدای اصلی و صدابالای آواز حفظ کند که فکر کنم یک چیزی بین ریتم یک سوم و یک چهارم بود (ولی در عجبم چرا نه هماهنگی استانداردی دارد و نه حتی یک سر سوزن کوک است - حتما لب هایش باید یک مشکلی داشته باشند): البته چنین خطاهایی فقط در نمایش تردستی های داخل توالت عمومی مردانه قابل بخشش بود و نه مثلا به خیال بعضی فروشنده ها، در سکوت نسبی بعضی محیط های کاری که آدم به محض شنیدن صدای سوتی این چنینی یکهو خشکش می زند و تنفرش را نشان این و آن می دهد. گاهی اوقات کل روز این جور آهنگ ها از توی توالت مردانه به گوش می رسید، هر کس می رفت داخل، بقیه آهنگ را پیش می گرفت و دنباله اش را می زد، و یا کلا تا نگاهش به شادابی کاشی های در و دیوار توالت می افتاد خودش بقیه اش را به صورت خودکار یادش می آمد. یک بار که یادم است چندتا فنجان قهوه زده بودم، شروع کردم آغاز آهنگ شادی بخش "تنها چیزی که می خواهم یک اتاق است و بس" را زدن، ولی بعدش مکث کردم و کلی هم خجالت کشیدم، چون حس کردم داشتم نادانسته با جیک جیک ناموزون و بم فضای توی توالت، سوت زدن استادانه و صدای لطیف و استاندارد یکی دیگر را خراب می کردم؛ اگرچه، چند ساعت بعد، همان روز، وقتی به خودم آمدم دیدم کنار دستگاه کپی ایستاده ام و دارم بغل دست کسی سوت می زنم که حتم داشتم او هم همان روز و همان موقع که توی توالت داشتم آن سوت استادانه و لطیف آن بابا را خراب می کردم، او هم توی یکی از توالت ها چپیده بود.