آدم می تواند تکه ای باارزش و بی تردید حیاتی از وجودش را از دست بدهد و در عین حال به زندگی ادامه دهد. آدم روی دو پایش راه می رود و یکدفعه از زانو به پایین یک پایش قطع می شود، مثل چاقویی که از دسته اش جدا شود، و باز به راه رفتن ادامه می دهد. نه دردی در کار است نه خونی دیده می شود، نه گوشتی هست نه استخوانی و نه رگی. تکه ای چوب؟ پای چوبی طبیعی؟ که بهتر از یک پای مصنوعی چفت بدن می شود، بی صدا مانند لاستیک و محکم مانند فولاد؟ می شد بی سروصدا راه رفت یا با سروصدا قدم برداشت. می شد با هر دو پا محکم روی زمین کوبید. می شد بالا و پایین پرید. می شد یک پا را در دست نگه داشت. می شد با هر دو دوید. می شد زانوها را هرچقدر که لازم بود خم کرد. می شد مشق نظامی کرد. اما همۀ اینها و خیلی کارها حالا دیگر امکان پذیر نیستند. چقدر از آن زمان که می شد بی صدا پایی را از پس پای دیگر گذاشت گذشته است؟
او به خدای عادل اعتقاد داشت. خدایی که آسیب های نخاعی، قطع عضو و حتی مدال ها را براساس لیاقت آدمها بین یکایکشان تقسیم می کرد. با این فرض، از دست دادن یک پا چندان هم بد نبود و دریافت مدال خودش کم چیزی نبود. مجروحان جنگی شاید احترام همگانی نصیبشان می شد، اما آنهایی که مدال گرفته بودند پشتشان به حکومت گرم بود.
حکومت چیزی مافوق همه انسان هاست، همچون آسمان بر فراز زمین، آنچه از دل حکومت بیرون می آید ممکن است خیر یا شر باشد، اما همیشه بزرگ و مهیب است و حتی اگر گاهی برای آدم های معمولی فهمیدنی و درک پذیر باشد ، غریب و درک ناپذیر است.
من صوتی کتاب رو از کتابراه تهیه کردم . کتابی پر محتوا . تامل برانگیز و متن زیبا با ترجمه ای قابل فهم است ارزش چند بار خواندن رو دارد .
از نشر بیدگل خوندم و خیلی قشنگ بود . اولین کاری بود که ازین نویسنده میخوندم .
من این کتاب بسیار زیبا و تامل برانگیز را از نشر بیدگل خواندم و واقعا لذت بردم. ترجمهی فوقالعاده خوب و روانی هم داشت. بی نقص و عالی ترجمه شده بود.
«مرثیهای برای معصومیت از دست رفته آندریاس پوم»/عصیان رُمانی است که هرچه انبوه خواندهها در پسش تلنبار شوند باز هم در اندرون ذهن خوانندهاش سوسو خواهد زد. یوزف روت بعنوان دو یا سومین اثر چاپی خود، با عصیان میخش را در زمین پهناور ادبیات میکوبد. از شاخصههای بارز این رمان شخصیت آندریاس پوم- قهرمان داستان- است. برعکس اغلب رمانهای شخصیتمحور که تحلیل و توصیفی مو به مو از کاراکتر ارائه میدهند، روت در عصیان قهرمانش را کاملاً دم دستی، ساده و همراه با کلیگویی معرفی میکند. با پیشرفت داستان و چرخیدن در ذهنیات آندریاس این شناخت ژرفا پیدا میکند اما نه آنطور که مَثل در آثار داستایوفسکی شاهدیم.در عین حال این شمای کلی به هیچ وجه موجب نمیشود تا شخصیتْ دورافتاده بماند بلکه گام به گام آنقدر شباهت مابین او و خوانندهاش شکل میگیرد که ناچار به همذاتپنداری با او هستید. همین هم است که خطابهی غرّا پایان داستان از زبان او فریاد برآمده از عمق جان هر انسان ستمدیده و آزاده جانی است. تمهید دیگر روت در ترسیم این چنینی شخصیت اصلی پدید آوردن آدمکی است که طنازانه در دل طنز تلخ داستان جای بگیرد.مطابق دستهبندی نوتروپ فرای او از جنس قهرمانهای کمیک است؛ قهرمانی که نه بر ما برتری دارد و نه بر محیط خویش. او همواره طالب ترحم از سوی مخاطبش است. از دیگر نکات برجسته عصیان تلخیِ طنزِ شرمسازی است که دست از گلوی خواننده برنمیدارد. به حق در برخی گفتگوها و موقعیتها خنده به لب مینشیند اما این خنده از سر آسودگی نخواهد بود که همراه آن شرمساری است. آنچه تا بدینجا رفت وجوه اونتیک رمان را تشکیل میدهد و اما در ساحت اونتولوژیک با ساختاری ضد جنگ، آنارشیستی، سکولار و انسانشناسانه طرفیم. به مدد تکرار این مفاهیم است که ادبیات یارای آن را دارد تا داعیهدار نجات بشر شود. پرداخت لابهلای اینان در عصیان از نقاط قوتی است که استخوان لای زخم میگذارد.در آخر در شرحی مختصر از رمان میتوان گفت با خوشبختی و سپس سیهروزی یک رزمنده جنگ روبروایم. خوشبختی خودساخته و سوری که آن را مدیون حکومت میداند و پس از سکندری خوردن در عالم واقع متوجه میشود پلیدیها بیش از آنند که بتوان خوشبختی را دم کشید و از قضا باعث و بانی این فلاکت نهاد قدرت است.حالا نوبت آن است تا به کژومژها بپیوندیم و کافر شویم تمام آنچه نام قدرت را یدک میکشد.
حتما ترجمه آقای اسدیان رو بخوانید
آخرش حرف دل آدم رو میزنه. ناسزا گفتن به خدایی که همیشه ستمگر بوده و خواهد بود.
تامل برانگیز و تکان دهنده بود. ترجمه آقای اسدیان هم خیلی خوب بود. در کل لذتبخش بود.
کتاب خوبی بود نشر بیدگل رو گرفتم ترجمش خوب بود راضی بودم
کتاب خوبی بود .
بی نظیر .
بله عالیه
متاسفانه برای من اصلا جذاب نبود، چیزی نبود که مجذوبش بشم. در کل جالب نبود.
آندریاس پوم مردی که در جنگ جهانی یک پایش را از دست میدهد با مدال افتخار به کشورش بازمیگردد. به پای از دست داده و مدالش افتخار میکند و از همه انتظار احترام دارد و شغلی مقبول از طرف دولت. اما همه چیز بر خلاف تصورات اندریاس پیش میرود... اندریاس به دولتش افتخار میکند کسانی که از دولت گلایه دارند را کافر میخواند. باور دارد که سراسر وطنش با عدالت اداره میشود. پوم اعتقادی قوی به خدا دارد خدایی که هیچ بنده ای را فراموش نمیکند و عدل خود را نصیب همه میکند. طی اتفاقاتی که برای آندریاس میافتد تمام باورهایش را از دست میدهد. دیگر خدای عادلی وجود ندارد. عدالتی در کشورش وجود ندارد. اندریاس در پی ظلم، فقر، خیانت و بی عدالتی به جمع کافران میپیوندد و آنها را تحسین میکند... نظر من: رمان فوقالعاده ای بود پر از اعتراض بود، پر از عصیان. نویسنده خیلی خوب منظورش رو تو یه رمان کم حجم بیان کرده بود. این رمان داستان آدماییکه به دنیای زیبا و پاک باور دارن اما خیلی ناگهانی تمام باورهاشون خراب میشه و دنیای واقعی که پر از ظلم و ناعدالتیه خودش رو نشون میده. 🌼کتاب من از نشر ماهیه ترجمه خوبی داشت خیلی دوست داشتم اما نشر بیدگل هم این کتاب رو داره. ترجمه نشر بیدگل هم خیلی عالیه پس فرقی نداره که با کدوم ترجمه بخونید.
کتابی پر مغز و تامل برانگیز. کتابی که با آن همراه میشوید و از خواندنش لذت خواهید برد.❤️
ترجمه نشر بیدگل و موجود نمیکنید؟
👌کتاب خوبی بود ، خوندنش رو پیشنهاد میکنم. من با ترجمهی آقای اسدیان خوندم و راضی بودم
نام کتاب به خوبی بیانگر موضوع آن است خواندن ان را پیشنهاد میکنم
"شاید دستها هم برای خودشان حافظه ای داشتند! عجب! حافظهی مخصوص دست ها! وقتی آدم احساس خوشبختی میکند،به چه چیزها که نمیاندیشد." کتاب خوبی بود.من ترجمهی آقای اسدیان رو خوندم و راضی بودم.