1. خانه
  2. /
  3. کتاب مسافران جاده های سرد

کتاب مسافران جاده های سرد

نویسنده: مجید محبوبی
3.7 از 1 رأی

کتاب مسافران جاده های سرد

Mosaferan-e Jadde-haye Sard
ناموجود
30000
درباره مجید محبوبی
درباره مجید محبوبی
مجید محبوبی در دوازدهمین روز اسفند سال 1352 در روستای قره گل شهرستان ملکان به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی اش را در روستا گذراند. بعد از اتمام دوره راهنمایی و تحصیل یک ساله در دبیرستان بوعلی سینا شهرستان میاندوآب، سال 1369 وارد حوزه علمیهولیعصر(عج) تبریز شد. در تبریز به کلاسهای قصه خوانی استاد عبدالمجید نجفی راه یافت و به آموزش اصول قصه نویسی پرداخت. آشنایی با شعرای موفق و مطرحی چون آقایان جلال محمدی، سید قاسم ناظمی، محمدرضا لوایی، اسحاق راهب و همچنین نویسنده ادبیات مقاومت جناب داوود امیریان، اشتیاق او به نویسندگی را مضاعف کرد. محبوبی در کنار تحصیلات حوزوی، به طور چشمگیری به مطالعه آثار بزرگان داستان نویسی همت گمارد که در این میان انس و الفت او با کتابهای مرحوم جلال آل احمد بیشتر بود. آشنایی محبوبی با مجله «سوره نوجوانان»، علاقه او به ادبیات بزرگسال را کاهش داد. او در این مقطع همه هم و غمش را به این مجله معطوف کرد و اگرچه نوشته های او در آن زمان مناسب چاپ در آن مجله تشخیص داده نشد؛ ولی چندی بعد با چاپ اولین قصه اش در مجله «سلام بچه ها»، که تشویقهای مداوم استاد مظفر سالاری را به همراه داشت، وارد وادی ادبیات کودک و نوجوان شد. محبوبی در مجلاتی مانند«سروش نوجوان»، «سلام بچه ها»، «پوپک»، «انتظار نوجوان»،«ملیکا»، «یاران امین» و «قاصدک» برای کودکان و نوجوانان و در مجلاتی چون «کتاب ماه کودک و نوجوان»، «کوثر«، «مبلغان»، «پگاه»، «پیشگامان»، «شمیم یاس» و «خشت اول» برای بزرگسالان قلم زده است.
دسته بندی های کتاب مسافران جاده های سرد
قسمت هایی از کتاب مسافران جاده های سرد

درشکه سر و صداکنان، مثل یک گردباد می پیچید و جلو می رفت. هوا تاریک به نظر می رسید. لحظه ای حس کردم در توده ای از غبار فرو رفتیم. همه جا مه گون و خاکستری شد. پدر در گلو فریاد زد: «برو حیوون!» و شلاق را پایین آورد. سرعت اسب مضاعف شد. درشکه با تمام سرعت از روی چیزی گذشت. من بند دلم پاره شد. فکر کردم الان است که همه کله پا شویم؛ ولی پدر و اسب هر دو زرنگ تر از این حرف ها بودند که بگذارند درشکه چپ شود. حتی پدر، در آن حین تفنگ را برداشت و به طرف عقب چرخید و شلیک کرد. صدای انفجار گلوله در سکوت دشت و کوه پیچید. بوی باروت را در حلق خشکیده ام حس کردم و با ترس برگشتم که نگاهم را به عقب بیندازم و...

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب مسافران جاده های سرد" ثبت می‌کند