انسان وقتی مسئولیت هایی دارد، باید حالت روحی اش را آرام کند، رئیس های خوب آن هایی هستند که هیجان هایشان را مهار می کنند و فقط به زیردست هایشان می اندیشند.
کنجکاوی خواننده ها را برانگیخته است. در نمایشگاه کتاب فرانکفورت به تبلیغ شدیدی دست زده و اعلام کرده مجموعه ی پلیسی جدیدی راه انداخته که موفقیت فروشش در حد کتاب مارکلیند خواهد بود، و آن را به مزایده گذاشته و موفق شده است چند ناشر گردن کلفت اروپایی را برانگیزد تا بابت آن پیشنهادهای نیم میلیون کرونی عرضه کنند. آیا این کار توجیه پذیر بود؟ از اصطلاحهای سوداگران مالی استفاده نمی کنم.
پترسن گفت: «او نویسنده ی مادرزادی است.» بله، اما آیا می تواند چیزی بنویسد که سود عایدمان کند؟» «همین سال ها پیش، او را هنگام کتاب خواندن های عمومی اش و دیدارها، یا پس از شب نشینی در کتابخانهی کینا یا وتلاندا"، در هتل اندک محقری، تنها در برابر یک جام شراب دیده ام، و برای استعداد عالی نقالی اش ارزش قائل شده ام. هیچ کس نمی تواند مانند او حوادث را طوری نقل کند که اشک از چشم هایتان سرازیر کند یا شما را به قهقهه زدن وادارد...