کتاب دختری که با آتش بازی کرد

The Girl Who Played with Fire
کد کتاب : 14032
مترجم :
شابک : 978-6227546026
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 702
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2006
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 12 اردیبهشت

برنده ی جایزه ی بهترین کتاب معمایی گودریدز سال 2009

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب دختری که با آتش بازی کرد اثر استیگ لارسن

کتاب «دختری که با آتش بازی کرد» رمانی نوشته ی «استیگ لارسن» است که نخستین بار در سال 2006 منتشر شد. «میکائیل بلومکویست»، ناشر جنجال برانگیز مجله ای به نام «هزاره»، تصمیم گرفته ماجرایی را پوشش دهد که یک شبکه ی گسترده از قاچاق انسان را برملا می کند. اما اندکی قبل از انتشار مقاله، دو خبرنگاری که آن را آماده ی چاپ کرده بودند، به قتل می رسند و اثر انگشتی که روی سلاح مورد استفاده در قتل پیدا می شود، متعلق به کسی نیست جز هکر نابغه، «لیزبت سالاندر». «بلومکویست» که از بی گناهی «سالاندر» اطمینان پیدا کرده، خودش تحقیقات را آغاز می کند. در همین حال، «سالاندر» نیز به دل یک بازی خطرناک و مرگبار کشیده می شود که او را وادار به مواجهه با گذشته ی تاریکش می کند.

کتاب دختری که با آتش بازی کرد

استیگ لارسن
کارل استیگ لارسن، زاده ی 15 آگوست 1954 و درگذشته ی 9 نوامبر 2004، نویسنده و روزنامه نگار سوئدی بود.استیگ تا نه سالگی پیش پدربزرگ و مادربزرگش در خانه ای چوبی در حومه ی شهر زندگی کرد. او به مدرسه ی روستا می رفت و در زمستان های سرد و برفی شمال سوئد، با اسکی مسیر را طی می کرد.والدین لارسن برای جشن تولد دوازده سالگی اش، برای او یک ماشین تحریر خریدند. اولین تلاش های لارسن در نویسندگی با ژانر جنایی در ارتباط نبود و بیشتر رگه های علمی تخیلی داشت. او در سال 1972 برای اولین بار به گردهمایی علمی تخیلی د...
نکوداشت های کتاب دختری که با آتش بازی کرد
A masterful, endlessly satisfying novel.
رمانی استادانه و بی نهایت رضایت بخش.
Barnes & Noble

A gripping, stay-up-all-night read.
اثری جذاب که مخاطبین را تمام شب بیدار نگه می دارد.
Entertainment Weekly Entertainment Weekly

Brilliant.
درخشان.
San Francisco Chronicle San Francisco Chronicle

قسمت هایی از کتاب دختری که با آتش بازی کرد (لذت متن)
به صدای قدم ها گوش می داد که نشانه ی آمدن او بود. نمی دانست چقدر دیروقت بود، اما حس می کرد برای ملاقات با او خیلی دیر شده بود. با یک لرزه ی ناگهانی در تخت، چشمانش را باز کرد. انگار دستگاهی برقی در ساختمان راه افتاده و باعث لرزش تخت شده بود. بعد از چند لحظه، دیگر مطمئن نبود که این ها تصورات او بودند یا واقعیت.

لیزبت سالاندر عینک آفتابی خود را تا نوک بینی پایین آورد و با چشمی نیمه باز از زیر کلاه آفتابی خود نگاهی انداخت. زن ساکن اتاق 32 را دید که از در ورودی هتل بیرون آمد و به سمت یکی از نیمکت های کنار استخر رفت که دارای خطوط سبز و سفید بود. به زمین خیره شده بود و قدم های نامنظمی برمی داشت.

قایقی در مسیر شمال به سمت سنت لوسیا یا دومینیکا در حرکت بود. کمی دورتر، نمای کشتی خاکستری را می دید که به سوی جنوب در مسیر گویانا حرکت می کرد. وزش نسیم، گرمای صبحگاهی را قابل تحمل کرد، با این حال یک قطره عرق روی ابرویش چکید. سالاندر علاقه ای به حمام آفتاب نداشت.