این کتاب روایتگر ماجرایی است پیرامون خانواده ای سه نفره. محمدطاها بعد از مرگ پدرش مسئولیت سنگینی نسبت به خواهر و مادرش احساس می کند، او از آن دست جوان هایی است که پای اعتقادات مذهبی اش ایستاده و خوش ندارد خواهرش با هر کس و ناکسی مراوده کند اما حدیث مثل او فکر نمی کند، او دوست دارد مثل جوان های امروزی تیپ بزند و چندان بر اصول برادرش استوار نیست. برعکس محمدطاها حدیث دختری پر شر و شور است که گویا دل در گرو مردی دارد که چندان به دل طاها نمی نشیند. حسین آن پسری نیست که بتواند نان حلال سر سفره خواهرش بیاورد و زندگی شرافتمندانه ای را رقم بزند. در این میان طاها نگرانی های دیگری هم دارد که به دوستش علی مربوط می شود و به آدم هایی که با آن ها مراوده می کند...
کتاب شاید خدا گم شد!